جانهای رسل براس و از ابن حسام خوسفی رباعی 37
1. جانهای رسل براس و عین آمده اند
حوران همه با زینب و زین آمده اند
1. جانهای رسل براس و عین آمده اند
حوران همه با زینب و زین آمده اند
1. آنها که شراب را حکیمانه خورند
سرطست که می به شرط پیمانه خورند
1. با قد تو سرو سرفرازی نکند
با زلف تو مشک دست یازی نکند
1. آن کس که عمل به جز مجازی نکند
در خدمت محمود ایازی نکند
1. خواهی که به کام دشمنانت نکنند
انگشت نمای مردمانت نکنند
1. ای در گران مایه دریای وجود
بر قامت تو قبای زیبای وجود
1. بر عارض چون گل تو سنبل بدمید
از عنبر تو غالیه بر ماه کشید
1. آن پیر که جنبشی ازو می آید
معشوقه اگر جوان بود می شاید
1. تیر تو چو شست کابلی بگشاید
خال از رخ زنگیچه شب برباید
1. آن سنبل تر چو بر لب آب آید
گل را ز بنفشه زار او تاب آید
1. تیر دگران اگر زره بگشاید
پیکان تو از موی گره بگشاید
1. یا بوی تو از باد صبا می آید
یا رایحه مشک خطا می آید