تا عشق تودر میان جان است از عطار نیشابوری غزل 84
1. تا عشق تودر میان جان است
جان بر همه چیز کامران است
1. تا عشق تودر میان جان است
جان بر همه چیز کامران است
1. جهانی جان چو پروانه از آن است
که آن ترسا بچه شمع جهان است
1. همه عالم خروش و جوش از آن است
که معشوقی چنین پیدا، نهان است
1. رهی کان ره نهان اندر نهان است
چو پیدا شد عیان اندر عیان است
1. چون دلبر من سبز خط و پسته دهان است
دل بر خط حکمش چو قلم بسته میان است
1. کم شدن در کم شدن دین من است
نیستی در هستی آیین من است
1. عشق تو ز اختیار بیرون است
وصل تو ز انتظار بیرون است
1. عشق جمال جانان دریای آتشین است
گر عاشقی بسوزی زیرا که راه این است
1. شیر در کار عشق مسکین است
عشق را بین که با چه تمکین است
1. بت ترسای من مست شبانه است
چه شور است این کزان بت در زمانه است
1. هر که درین دیرخانه مرد یگانه است
تا به دم صور مست درد مغانه است
1. ای به وصفت گمشده هرجان که هست
جان تنها نه خرد چندان که هست