چشم خوشش مست نیست لیک از عطار نیشابوری غزل 72
1. چشم خوشش مست نیست لیک چو مستان خوش است
خوشی چشمش از آنست کین همه دستان خوش است
1. چشم خوشش مست نیست لیک چو مستان خوش است
خوشی چشمش از آنست کین همه دستان خوش است
1. حسن تو رونق جهان بشکست
عشق روی تو پشت جان بشکست
1. در دلم تا برق عشق او بجست
رونق بازار زهد من شکست
1. سر عشقت مشکلی بس مشکل است
حیرت جان است و سودای دل است
1. ره میخانه و مسجد کدام است
که هر دو بر من مسکین حرام است
1. تا در تو خیال خاص و عام است
از عشق نفس زدن حرام است
1. غم بسی دارم چه جای صد غم است
زانکه هر موییم در صد ماتم است
1. درج لعلت دلگشای مردم است
عکس ماهت رهنمای انجم است
1. خاصیت عشقت که برون از دو جهان است
آن است که هرچیز که گویند نه آن است
1. هر شور وشری که در جهان است
زان غمزهٔ مست دلستان است
1. تا چشم برندوزی از هرچه در جهان است
در چشم دل نیاید چیزی که مغز جان است
1. عشق تو قلاوز جهان است
سودای تو رهنمای جان است