عشق را گوهر ز کانی دیگر از عطار نیشابوری غزل 60
1. عشق را گوهر ز کانی دیگر است
مرغ عشق از آشیانی دیگر است
1. عشق را گوهر ز کانی دیگر است
مرغ عشق از آشیانی دیگر است
1. ذرهای اندوه تو از هر دو عالم خوشتر است
هر که گوید نیست دانی کیست آن کس کافر است
1. مرکب لنگ است و راه دور است
دل را چکنم که ناصبور است
1. اگر تو عاشقی معشوق دور است
وگر تو زاهدی مطلوب حور است
1. چه رخساره که از بدر منیر است
لبش شکر فروش جوی شیر است
1. هر که را ذرهای ازین سوز است
دی و فرداش نقد امروز است
1. روی تو شمع آفتاب بس است
موی تو عطر مشک ناب بس است
1. شمع رویت ختم زیبایی بس است
عالمی پروانه سودایی بس است
1. وشاقی اعجمی با دشنه در دست
به خون آلوده دست و زلف چون شست
1. نیم شبی سیم برم نیم مست
نعرهزنان آمد و در در نشست
1. دوش ناگه آمد و در جان نشست
خانه ویران کرد و در پیشان نشست
1. در سرم از عشقت این سودا خوش است
در دلم از شوقت این غوغا خوش است