تو را در ره خراباتی خراب از عطار نیشابوری غزل 37
1. تو را در ره خراباتی خراب است
گر آنجا خانهای گیری صواب است
1. تو را در ره خراباتی خراب است
گر آنجا خانهای گیری صواب است
1. چون به اصل اصل در پیوسته بیتو جان توست
پس تویی بیتو که از تو آن تویی پنهان توست
1. عزیزا هر دو عالم سایهٔ توست
بهشت و دوزخ از پیرایهٔ توست
1. عقل مست لعل جان افزای توست
دل غلام نرگس رعنای توست
1. قبلهٔ ذرات عالم روی توست
کعبهٔ اولاد آدم کوی توست
1. آنکه چندین نقش ازو برخاسته است
یارب او در پرده چون آراسته است
1. بیا که قبلهٔ ما گوشهٔ خرابات است
بیار باده که عاشق نه مرد طامات است
1. ندای غیب به جان تو میرسد پیوست
که پای در نه و کوتاه کن ز دنیی دست
1. لعل گلرنگت شکربار آمدست
قسم من زان گل همه خار آمدست
1. چون کنم معشوق عیار آمدست
دشنه در کف سوی بازار آمدست
1. تا که عشق تو حاصل افتادست
کار ما سخت مشکل افتادست