1 این چه سوداست کز تو در سر ماست وین چه غوغاست کز تو در بر ماست
2 از تو در ما فتاده شور و شری این همه شور و شر نه در خور ماست
3 تا تو کردی به سوی ما نظری ملک هر دو جهان مسخر ماست
4 پاکباز آمدیم از دو جهان کاتشت در میان جوهر ماست
1 بیا که قبلهٔ ما گوشهٔ خرابات است بیار باده که عاشق نه مرد طامات است
2 پیالهایدو به من ده که صبح پرده درید پیادهایدو فرو کن که وقت شهمات است
3 در آن مقام که دلهای عاشقان خون شد چه جای دردفروشان دیر آفات است
4 کسی که دیرنشین مغانست پیوسته چه مرد دین و چه شایستهٔ عبادات است
1 ندای غیب به جان تو میرسد پیوست که پای در نه و کوتاه کن ز دنیی دست
2 هزار بادیه در پیش بیش داری تو تو این چنین ز شراب غرور ماندی مست
3 جهان پلی است بدان سوی جه که هر ساعت پدید آید ازین پل هزار جای شکست
4 به پل برون نشود با چنین پلی کارت برو بجه ز چنین پل که نیست جای نشست
1 دولت عاشقان هوای تو است راحت طالبان بلای تو است
2 کیمیای سعادت دو جهان گرد خاک در سرای تو است
3 ناف آهو شود دهان کسی که درو وصف کبریای تو است
4 سرمهٔ دیدهها بود خاکی که گذرگاه آشنای تو است
1 ای به عالم کرده پیدا راز پنهان مرا من کیم کز چون تویی بویی رسد جان مرا
2 جان و دل پر درد دارم هم تو در من مینگر چون تو پیدا کردهای این راز پنهان مرا
3 ز آرزوی روی تو در خون گرفتم روی از آنک نیست جز روی تو درمان چشم گریان مرا
4 گرچه از سرپای کردم چون قلم در راه عشق پا و سر پیدا نیامد این بیابان مرا
1 عزیزا هر دو عالم سایهٔ توست بهشت و دوزخ از پیرایهٔ توست
2 تویی از روی ذات آئینهٔ شاه شه از روی صفاتی آیهٔ توست
3 که داند تا تو اندر پردهٔ غیب چه چیزی و چه اصلی مایهٔ توست
4 تو طفلی وانکه در گهوارهٔ تو تو را کج میکند هم دایهٔ توست
1 تا درین زندان فانی زندگانی باشدت کنج عزلت گیر تا گنج معانی باشدت
2 این جهان را ترک کن تا چون گذشتی زین جهان این جهانت گر نباشد آن جهانی باشدت
3 کام و ناکام این زمان در کام خود درهم شکن تا به کام خویش فردا کامرانی باشدت
4 روزکی چندی چو مردان صبر کن در رنج و غم تا که بعداز رنج گنج شایگانی باشدت
1 دلبرم در حسن طاق افتاده است قسم من زو اشتیاق افتاده است
2 بر سر پایم چو کرسی ز انتظار کو چو عرش سیم ساق افتاده است
3 گر رسد یک شب خیال وصل او برق در زیرش براق افتاده است
4 لیک اندر تیه هجرش گرد من سد اسکندر یتاق افتاده است
1 قبلهٔ ذرات عالم روی توست کعبهٔ اولاد آدم کوی توست
2 میل خلق هر دو عالم تا ابد گر شناسند و اگر نی سوی توست
3 چون به جز تو دوست نتوان داشتن دوستی دیگران بر بوی توست
4 هر پریشانی که در هر دو جهان هست و خواهد بود از یک موی توست
1 چون مرا مجروح کردی گر کنی مرهم رواست چون بمردم ز اشتیاقت مرده را ماتم رواست
2 من کیم یک شبنم از دریای بیپایان تو گر رسد بویی از آن دریا به یک شبنم رواست
3 گر رسانی ذرهای شادی به جانم بی جگر هم روا باشد چو بر دل بی تو چندین غم رواست
4 چون نیایی در میان حلقه با من چون نگین حلقهای بر در زن و گر در نیایی هم رواست