87 اثر از غزلیات در دیوان اشعار عطار نیشابوری در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر غزلیات در دیوان اشعار عطار نیشابوری شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی

غزلیات در دیوان اشعار عطار نیشابوری

1 در دلم بنشسته‌ای بیرون میا نی برون آی از دلم در خون میا

2 چون ز دل بیرون نمی‌آیی دمی هر زمان در دیده دیگرگون میا

3 چون کست یک ذره هرگز پی نبرد تو به یک یک ذره بوقلمون میا

4 غصه‌ای باشد که چون تو گوهری آید از دریا برون بیرون میا

1 آنکه چندین نقش ازو برخاسته است یارب او در پرده چون آراسته است

2 چون ز پرده دم به دم می تافته است هر دو عالم دم به دم می‌کاسته است

3 چون شود یک ره ز پرده آشکار تو یقین دان کان قیامت خاسته است

4 محو گردد در قیامت زان جمال هر که نقشی در جهان پیراسته است

1 ز زلفت زنده می‌دارد صبا انفاس عیسی را ز رویت می‌کند روشن خیالت چشم موسی را

2 سحرگه عزم بستان کن صبوحی در گلستان کن به بلبل می‌برد از گل صبا صد گونه بشری را

3 کسی با شوق روحانی نخواهد ذوق جسمانی برای گلبن وصلش رها کن من و سلوی را

4 گر از پرده برون آیی و ما را روی بنمایی بسوزی خرقهٔ دعوی بیابی نور معنی را

1 تو را در ره خراباتی خراب است گر آنجا خانه‌ای گیری صواب است

2 بگیر آن خانه تا ظاهر ببینی که خلق عالم و عالم سراب است

3 در آن خانه تو را یکسان نماید جهانی گر پر آتش گر پر آب است

4 خراباتی است بیرون از دو عالم دو عالم در بر آن همچو خواب است

1 آن نه روی است ماه دو هفته است وان نه قد است سرو برفته است

2 پیش ماه دو هفتهٔ رخ تو ماه و خورشید طفل یک هفته است

3 ذره‌ای عشق آفتاب رخش همه دلها به جان پذیرفته است

4 نرگس اوست ای عجب بیمار دل عشاق درد بگرفته است

1 برقع از ماه برانداز امشب ابرش حسن برون تاز امشب

2 دیده بر راه نهادم همه روز تا درآیی تو به اعزاز امشب

3 من و تو هر دو تمامیم بهم هیچکس را مده آواز امشب

4 کارم انجام نگیرد که چو دوش سرکشی می‌کنی آغاز امشب

1 چون نیست هیچ مردی در عشق یار ما را سجاده زاهدان را درد و قمار ما را

2 جایی که جان مردان باشد چو گوی گردان آن نیست جای رندان با آن چکار ما را

3 گر ساقیان معنی با زاهدان نشینند می زاهدان ره را درد و خمار ما را

4 درمانش مخلصان را دردش شکستگان را شادیش مصلحان را غم یادگار ما را

1 راه عشق او که اکسیر بلاست محو در محو و فنا اندر فناست

2 فانی مطلق شود از خویشتن هر دلی که کو طالب این کیمیاست

3 گر بقا خواهی فنا شو کز فنا کمترین چیزی که می‌زاید بقاست

4 گم شود در نقطهٔ فای فنا هر چه در هر دو جهان شد از تو راست

1 چون شدستی ز من جدا صنما مُلْتَقَى لِمْ تَرَکْتَ بِیْ نَدَما

2 حق میان من و تو آگاه است هُوَ یَکْفی مِنَ الَّذی ظَلَما

3 ور به دست تو آمده است اجلم قَدْ رَضیْتُ بِما جَرى قَلَما

4 گشت فانی ز خویش چون عطار گفت غیر از وجود حق عدما

1 ای عجب دردی است دل را بس عجب مانده در اندیشهٔ آن روز و شب

2 اوفتاده در رهی بی پای و سر همچو مرغی نیم بسمل زین سبب

3 چند باشم آخر اندر راه عشق در میان خاک و خون در تاب و تب

4 پرده برگیرند از پیشان کار هر که دارند از نسیم او نسب

آثار عطار نیشابوری

87 اثر از غزلیات در دیوان اشعار عطار نیشابوری در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر غزلیات در دیوان اشعار عطار نیشابوری شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی