1 ماییم دل بریده ز پیوند و ناز تو کوتاه کرده قصهٔ زلف دراز تو
2 تا ترکتاز هندوی زلف تو دیدهام زنگی دلم ز شادی بی ترکتاز تو
3 هرگز نساخت در ره عشاق پردهای کان راست بود ترک کج پرده ساز تو
4 سر در نشیب ماندهام از غم چو مست عشق از شوق زلف عنبری سرفراز تو
1 ای که ز سودای عشق بی سر و پا ماندهای بر سر این راه دور خفته چرا ماندهای
2 ای دل غافل بدانک منتظر توست دوست آه که آگه نهای کز که جدا ماندهای
3 جملهٔ مردان راه، راه گرفتند پیش زان همه چون کس نماند پس تو که را ماندهای
4 هیچ وفا نبودت گر بودت صبر ازو جان و دل ایثار کن گر به وفا ماندهای
1 هر زمان شوری دگر دارم ز تو هر نفس دل خستهتر دارم ز تو
2 بر بساط عشق تو هر دو جهان می ببازم تا خبر دارم ز تو
3 خاک بر فرقم اگر جز خون دل هیچ آبی بر جگر دارم ز تو
4 چون ندارم هیچ آبی بر جگر پس چگونه چشم تر دارم ز تو
1 مورچهٔ قیرفام بر قمر آوردهای هندوی طوطی طعام بر شکر آوردهای
2 سر نبرم از غمت زانکه تو از سرکشی با سر زلفین خویش سر به سر آوردهای
3 بی سر و پای توام گرچه به جان خواستن ای دل و جان رهی دردسر آوردهای
4 جان و دلم سوخته است از طمع خام تو تا تو مرا باز خود از چه برآوردهای
1 میروم بر خاک دل پر خون ز تو زاد راهم درد روزافزون ز تو
2 در دو عالم نیست کاری با کسم کز همه کس فارغم بیرون ز تو
3 تا به کی بر در نهم درانتظار صد هزاران چشم چون گردون ز تو
4 چند ریزم از سر یک یک مژه همچو باران اشک بر هامون ز تو
1 ای زلف تو دام ماه افکنده ره بینان را ز راه افکنده
2 زهاد زمانه را سر زلفت در معرض صد گناه افکنده
3 دل پیش رخت به جان کمر بسته جان پیش لبت کلاه افکنده
4 عشق لب لعل تو هزار آتش در جان گدا و شاه افکنده
1 ای روی تو زهر سو رویی دگر نموده لطف تو از کفی گل گنجی گهر نموده
2 دریای در عشقت در اصل لطف پاک است اما نخست هیبت چندین خطر نموده
3 در قرنها فلکها در راه تو شب و روز از سر به پای رفته وز پای سر نموده
4 طاوس چرخ پیشت پروانهوار رفته وز نور شمع رویت بی بال و پر نموده
1 ای ز سودای تو دل شیدا شده زآتش عشق تو آب ما شده
2 عاشقان در جست و جویت صد هزار تو چو دری در بن دریا شده
3 از میان آب و گل برخاسته در میان جان و دل پیدا شده
4 عاشقان را بر امید روی تو خون دل پالوده و جانها شده
1 چون نیست کسی مرا به جای تو ترک همه گفتم از برای تو
2 نور دل من ز عکس روی توست تاج سر من ز خاک پای تو
3 خوش خوش بربود جان شیرینم شیرینی لعل جانفزای تو
4 برد از سر دلبری دل مستم مخموری چشم دلربای تو
1 ای شکر با لب تو شیرین نه پیش زلف تو مشک مشکین نه
2 ماهرویان ره جفا سپرند با همه کس ولیک چندین نه
3 گفتهای ترک تو بخواهم کرد هرچه خواهی بکن ولی این نه
4 چون ز عطار بگذری کس را در صفاتت زبان شیرین نه