1 دوش آمد زلف تاب داده جان را ز دو لب شراب داده
2 صد تشنهٔ آتشین جگر را از چشمهٔ خضر آب داده
3 زان روی که ماه سایهٔ اوست صد نور به آفتاب داده
4 هر که از لب او سؤال کرده صد دشنامش جواب داده
1 ای جهانی خلق حیران مانده تو به زیر پرده پنهان مانده
2 تو به عزت بر دو عالم تاخته ما اسیر بند و زندان مانده
3 عشق تو طوفان و جانها شبنمی شبنمی در زیر طوفان مانده
4 تا شده عشق تو در جان معتکف جان ز سودای تو بیجان مانده
1 عشق تو در جان من ای جان من آتشی زد در دل بریان من
2 در دل بریان من آتش مزن رحم کن بر دیدهٔ گریان من
3 دیدهٔ گریان من پرخون مدار در نگر آخر بهسوز جان من
4 سوز جانم بیش ازین ظاهر مکن گوش میدار این غم پنهان من
1 ای صبا گر بگذری بر زلف مشک افشان او همچو من شو گرد یک یک حلقه سرگردان او
2 منت صد جان بیار و بر سر ما نه به حکم وز سر زلفش نشانی آر ما را زان او
3 گاه از چوگان زلفش حلقهٔ مشکین ربای گاه خود را گوی گردان در خم چوگان او
4 خوش خوش اندر پیچ زلفش پیچ تا مشکین کنی شرق تا غرب جهان از زلف مشک افشان او
1 ای گرد قمر خطی کشیده دل در خط تو ز جان بریده
2 هم زلف تو توبهها شکسته هم خط تو پردهها دریده
3 مشکی که بر خط تو گردی است در گرد خط تو نارسیده
4 خط تو هزار بیش دارد چون مشک خطا درم خریده
1 گر با تو بگویم غم افزون شدهٔ من خونین شودت دل ز غم خون شدهٔ من
2 زان روی که چون زلف تو تیره است و پریشان تو دانی و بس حال دگرگون شدهٔ من
3 خاکی شدهام تا چو قدم رنجه کنی تو با خاک ببینی تن هامون شدهٔ من
4 بیم است که ذرات جهان جمله بسوزد زین آتس از سینه به گردون شدهٔ من
1 ای دل و جان زندگانی من غم تو برده شادمانی من
2 کردم از چشم و دل شراب و کباب می نیایی به میهمانی من
3 دو جهان ترک کردهام که توی این جهانی و آن جهانی من
4 اندرین باب شعر ای عطار نیست اندر زمانه ثانی من
1 ای پای دل ز عشق تو در گل بمانده از دیده دور گشته و در دل بمانده
2 جانا عجب بماندهام از خود که روز و شب تو با منی و من ز تو غافل بمانده
3 کاری است پر عجایب و پوشیده کار تو باری است اوفتاده و مشکل بمانده
4 دری نهفتهای تو به دریای عشق در ما از نهیب موج به ساحل بمانده
1 ای درس عشقت هر شبم تا روز تکرار آمده وی روز من بی روی تو همچون شب تار آمده
2 ای مه غلام روی تو گشته زحل هندوی تو وی خور ز عکس روی تو چون ذره در کار آمده
3 ای در سرم سودای تو جان و دلم شیدای تو گردون به زیر پای تو چون خاک ره خوار آمده
4 جان بنده شد رای تورا روی دلآرای تو را خاک کف پای تو را چشمم به دیدار آمده
1 در دل دارم جهانی بیتو من زانکه نشکیبم زمانی بیتو من
2 عالمی جان آب شد در درد تو چون کنم با نیم جانی بیتو من
3 روی در دیوار کردم اشکریز تا بمیرم ناگهانی بیتو من
4 من خود این دم مردهام بیشم نماند پوستی و استخوانی بیتو من