هزاران جان سزد در هر از عطار نیشابوری غزل 797
1. هزاران جان سزد در هر زمانی
نثار روی چون تو دلستانی
...
1. هزاران جان سزد در هر زمانی
نثار روی چون تو دلستانی
...
1. زلف را تاب داد چندانی
که نه عقلی گذاشت نه جانی
...
1. ای در میان جانم وز جان من نهانی
از جان نهان چرایی چون در میان جانی
...
1. ای روی تو فتنهٔ جهانی
مبهوت تو هر کجا که جانی
...
1. ای هرشکنی از سر زلف تو جهانی
وی هر سخنی از لب جانبخش تو جانی
...
1. ای یک کرشمه تو غارتگر جهانی
دشنام تو خریده ارزان خران به جانی
...
1. ای حسن تو آب زندگانی
تدبیر وصال ما تو دانی
...
1. دردی است درین دلم نهانی
کان درد مرا دوا تو دانی
...
1. ترسا بچهٔ لولی همچون بت روحانی
سرمست برون آمد از دیر به نادانی
...
1. ای ساقی از آن قدح که دانی
پیش آر سبک مکن گرانی
...
1. به هر کویی مرا تا کی دوانی
ز هر زهری مرا تا کی چشانی
...
1. خاک کوی توام تو میدانی
خاک در روی من چه افشانی
...