هم تن مویم از آن میان از عطار نیشابوری غزل 773
1. هم تن مویم از آن میان که نداری
تنگ دلم مانده زان دهان که نداری
...
1. هم تن مویم از آن میان که نداری
تنگ دلم مانده زان دهان که نداری
...
1. تورا گر نیست با من هیچ کاری
مرا با تو بسی کار است باری
...
1. تو را تا سر بود برجا کجا داری کله داری
که شمع از بی سری یابد کلاه از نور جباری
...
1. پروانه شبی ز بی قراری
بیرون آمد به خواستاری
...
1. ای بوس تو اصل هر شماری
چشم سیهت سفید کاری
...
1. درآمد دوش دلدارم به یاری
مرا گفتا بگو تا در چه کاری
...
1. ترسا بچهای شنگی زین نادره دلداری
زین خوش نمکی شوخی، زین طرفه جگرخواری
...
1. دوش سرمست به وقت سحری
میشدم تا به بر سیمبری
...
1. گاهیم به لطف می نوازی
گاهیم به قهر میگدازی
...
1. چه عجب کسی تو جانا که ندانمت چه چیزی
تو مگر که جان جانی که چو جان جان عزیزی
...
1. گر مرد این حدیثی زین باده مست باشی
صد توبه در زمانی بر هم شکست باشی
...
1. تا تو خود را خوارتر از جملهٔ عالم نباشی
در حریم وصل جانان یک نفس محرم نباشی
...