1 گر مرد نام و ننگی از کوی ما گذر کن ما ننگ خاص و عامیم از ننگ ما حذر کن
2 سرگشتگان عشقیم نه دل نه دین نه دنیا گر راه بین راهی در حال ما نظر کن
3 تا کی نهفته داری در زیر دلق زنار تا کی ز زرق و دعوی، شو خلق را خبر کن
4 ای مدعی زاهد غره به طاعت خود گر سر عشق خواهی دعوی ز سر بدر کن
1 گر سر این کار داری کار کن ور نهای این کار را انکار کن
2 خلق عالم جمله مست غفلتند مست منگر خویش را هشیار کن
3 چون بدانستی و دیدی خویش را تا بمیری روی در دیوار کن
4 گر طمع داری وصال آفتاب ذرهای این شیوه را اقرار کن
1 ما هر چه آن ماست ز ره بر گرفتهایم با پیر خویش راه قلندر گرفتهایم
2 در راه حق چو محرم ایمان نبودهایم ایمان خود به تازگی از سر گرفتهایم
3 چون اصل کار ما همه روی و ریا نمود یکباره ترک کار مزور گرفتهایم
4 از هر دو کون گوشهٔ دیری گزیدهایم زنار چار کرده بهبر در گرفتهایم
1 چه مقصود ار چه بسیاری دویدیم که از مقصود خود بویی ندیدیم
2 بسی زاری و دلتنگی نمودیم بسی خواری و بی برگی کشیدیم
3 بسی در گفتگوی دوست بودیم بسی در جستجویش ره بریدیم
4 گهی سجاده و محراب جستیم گهی رندی و قلاشی گزیدیم
1 خال مشکین بر آفتاب مزن شیوهای دیگرم بر آب مزن
2 گر به آتش نمیزنی آبی آتشم در دل خراب مزن
3 صد گره هست از تو بر کارم گرهی نو ز مشک ناب مزن
4 برد زنجیر زلف تو دل من قفل بر لؤلؤ خوشاب مزن
1 ای به روی تو عالمی نگران نیست عشق تو کار بیخبران
2 بی نظیری چو عقل و بی همتا ناگزیری چو جان و ناگذران
3 گوهری را که کس نداند قدر کی بدانند قدر مختصران
4 مرد عشق تو هم تویی که تویی دایما در جمال خود نگران
1 در چه طلسم است که ما ماندهایم با تو به هم وز تو جدا ماندهایم
2 نی که تویی جمله و ما هیچ نه مانده تویی ما ز کجا ماندهایم
3 از همه معنی چو تویی هرچه هست پس به چه معنی من و ما ماندهایم
4 رشته چو یکتاست در اصلی که هست پس ز برای چه دوتا ماندهایم
1 کافری است از عشق دل برداشتن اقتدا در دین به کافر داشتن
2 در ملا تحقیق کردن آشکار در خلا دین مزور داشتن
3 از برون گفتن که شیطان گمره است وز درونش پیر و رهبر داشتن
4 چون درآید تیرباران بلا در هزیمت دامن تر داشتن
1 ای روی تو شمع پاکبازان زلف تو کمند سرفرازان
2 عشاق به روی همچو ماهت چون صبح بر آفتاب نازان
3 از شوق رخت چراغ گردون چون شمع همی رود گدازان
4 از بهر شکار روی گلگونت شبرنگ خط تو تیزتازان
1 اکنون که نشانهٔ ملامیم وانگشت نمای خاص و عامیم
2 تا کی سر نام و ننگ داریم زیرا که نه مرد ننگ و نامیم
3 در شهر ندا زنیم و گوییم معشوقهٔ خویش را غلامیم
4 هم نام به باد داده هم ننگ واندر طلب نشان و نامیم