1 ما مرد کلیسیا و زناریم گبری کهنیم و نام برداریم
2 دریوزه گران شهر گبرانیم ششپنجزنان کوی خماریم
3 با جملهٔ مفسدان به تصدیقیم با جملهٔ زاهدان به انکاریم
4 در فسق و قمار پیر و استادیم در دیر مغان مغی به هنجاریم
1 باده ناخورده مست آمدهایم عاشق و می پرست آمدهایم
2 ساقیا خیز و جام در ده زود که نه بهر نشست آمدهایم
3 خیز تا از خودی برون آییم که به خود پای بست آمدهایم
4 چون شکستی نبود جانان را ما ز بهر شکست آمدهایم
1 به دریایی در افتادم که پایانش نمیبینم به دردی مبتلا گشتم که درمانش نمیبینم
2 در این دریا یکی در است و ما مشتاق در او ولی کس کو که در جوید که جویانش نمیبینم
3 چه جویم بیش ازین گنجی که سر آن نمیدانم چه پویم بیش ازین راهی که پایانش نمیبینم
4 درین ره کوی مه رویی است خلقی در طلب پویان ولیک این کوی چون یابم که پیشانش نمیبینم
1 رفت وجودم به عدم چون کنم هیچ شدم هیچ نیم چون کنم
2 تو همه من هیچ به هم هر دو را چون به هم اندازم وضم چون کنم
3 با منی و من ز توام بی خبر با تو بهم بی تو بهم چون کنم
4 ای غم عشق تو مرا سوخته سوختهام بی تو ز غم چون کنم
1 بیا تا رند هر جایی بباشیم سر غوغا و رسوایی بباشیم
2 نمیترسی که همچون خود نمایان اسیر بند خودرایی بباشیم
3 اگر در جمع قرایان نشینیم ز سر تا پای قرایی بباشیم
4 بیا تا در تماشای خرابات چو رندان تماشایی بباشیم
1 تا به عشق تو قدم برداشتیم عقل را سر چون قلم برداشتیم
2 چون دم ما سخت گیرا شد به عشق پردهٔ هستی به دم برداشتیم
3 در جهان جان حقیقتبین شدیم وز جهان تن قدم برداشتیم
4 چون درآمد عشق و جان را مست کرد ما به مستی جام جم برداشتیم
1 ای جان ز جهان کجات جویم جانی و چو جان کجات جویم
2 چون نام و نشانت می ندانم بی نام و نشان کجات جویم
3 چون کون و مکان حجاب راه است در کون و مکان کجات جویم
4 چون تو نه نهانی و نه پیدا پیدا و نهان کجات جویم
1 بی رخت در جهان نظر چکنم بی لبت عالمی شکر چکنم
2 رویت ای ترک اگر نخواهم دید زحمت هندوی بصر چکنم
3 چون دریغ آیدم رخت به نظر رخت آلودهٔ نظر چکنم
4 دو جهان گرچه سخت با خطر است من خطیری نیم خطر چکنم
1 ای پسر این رخ به آفتاب درافکن بادهٔ گلرنگ چون گلاب درافکن
2 صبح علم بر کشید و شمع برافروخت جام پیاپی کن و شراب درافکن
3 شاهد سرمست را ز خواب برانگیز سوختهٔ عشق را رباب درافکن
4 گرچه شب اندر شکست ماه بلند است بادهٔ خوش آمد به ماهتاب درافکن
1 کفر است ز بی نشان نشان دادن چون از بیچون نشان توان دادن
2 چون از تو نه نام و نه نشان ماند آنگاه روا بود نشان دادن
3 تا یک سر موی ماندهای باقی این سر نتوانمت بیان دادن
4 چو تو بنماندهای تو را زیبد داد دو جهان به یک زمان دادن