1 چاره نیست از توام چه چاره کنم تا به تو از همه کناره کنم
2 چکنم تا همه یکی بینم به یکی در همه نظاره کنم
3 آنچه زو هیچ ذره پنهان نیست همچو خورشید آشکاره کنم
4 ذرهآی چون هزار عالم هست پرده بر ذره ذره پاره کنم
1 چون زلف تاب دهد آن ترک لشکریم هندوی خویش کند هر دم به دلبریم
2 چون زلف کافر او آهنگ دین کندم در حال بند کند در دام کافریم
3 مویی اگر همه خلق در من نگه نکنند مویی تمام بود زان زلف عنبریم
4 ای ساقی از می عشق دلقم بشو و بیا چون دلق زرق من است چند از سیه گریم
1 بر هرچه که دل نهاده باشیم در مشرکی اوفتاده باشیم
2 گر بر کامی سوار گردیم حالی ز دو خر پیاده باشیم
3 صد عمر اگر به سر باستیم داد نفسی نداده باشیم
4 مستی و غرور سخت کاری است غم نیست که مست باده باشیم
1 با تو سری در میان خواهد بدن کان ورای جسم و جان خواهد بدن
2 هر که زان سر یافت یک ذره نشان از دو عالم بی نشان خواهد بدن
3 محرم آن شو که گر آن نبودت تا ابد عمرت زیان خواهد بدن
4 هر نفس کان در حضور او زنی عمر تو آن است و آن خواهد بدن
1 گر مردی خویشتن ببینیم اندر پس دوکدان نشینیم
2 دیگر نزنیم لاف مردی وز شرم ره زنان گزینیم
3 کاری عجب اوفتاده ما را پیمانهٔ زهر و انگبینیم
4 تا زهر چو انگبین نگردد یک ذره جمال او نبینیم
1 دل ز دستم رفت و جان هم، بی دل و جان چون کنم سر عشقم آشکارا گشت پنهان چون کنم
2 هرکسم گوید که درمانی کن آخر درد را چون به دردم دایما مشغول درمان چون کنم
3 چون خروشم بشنود هر بی خبر گوید خموش میتپد دل در برم میسوزدم جان چون کنم
4 عالمی در دست من، من همچو مویی در برش قطرهای خون است دل، در زیر طوفان چون کنم
1 زهره ندارم که سلامت کنم چون طمع وصل مدامت کنم
2 گرچه جوابم ندهی این بسم چون شنوی تو که سلامت کنم
3 چون نتوانم که به گردت رسم گرد به گرد در و بامت کنم
4 مرغ تو حلاج سزد من کیم تا هوس حلقهٔ دامت کنم
1 ما ز عشقت آتشین دل ماندهایم دست بر سر پای در گل ماندهایم
2 خاک راه از اشک ما گل گشت و ما پای در گل دست بر دل ماندهایم
3 ناگهانی برق وصل تو بجست ما ندانستیم و غافل ماندهایم
4 لاجرم از بس که بال و پر زدیم همچو مرغ نیم بسمل ماندهایم
1 تا ما ره عشق تو سپردیم صد بار به زندگی بمردیم
2 ما را ز دو کون نیم جان بود در عشق تو هم به تو سپردیم
3 بس روز که در هوای رویت بگسسته نفس نفس شمردیم
4 بس شب که چو شمع در فراقت دل پر آتش به روز بردیم
1 هرچه همه عمر همی ساختیم در ره ترسابچه درباختیم
2 راهب دیرش چو سپه عرضه داد صد علم عشق برافراختیم
3 رقصکنان بر سر میدان شدیم نعرهزنان بر دو جهان تاختیم
4 ترک فلک غاشیهٔ ما کشد زانکه نه با اسب و نه با ساختیم