من کیم اندر جهان سرگشتهای از عطار نیشابوری غزل 738
1. من کیم اندر جهان سرگشتهای
در میان خاک و خون آغشتهای
...
1. من کیم اندر جهان سرگشتهای
در میان خاک و خون آغشتهای
...
1. دوش وقت صبح چون دل دادهای
پیشم آمد مست ترسازادهای
...
1. ماه را در مشک پنهان کردهای
مشک را بر مه پریشان کردهای
...
1. مورچهٔ قیرفام بر قمر آوردهای
هندوی طوطی طعام بر شکر آوردهای
...
1. ای که ز سودای عشق بی سر و پا ماندهای
بر سر این راه دور خفته چرا ماندهای
...
1. بوی زلفت در جهان افکندهای
خویشتن را بر کران افکندهای
...
1. بحری است عشق و عقل ازو برکنارهای
کار کنارگی نبود جز نظارهای
...
1. گر کسی یابد درین کو خانهای
هر دمش واجب بود شکرانهای
...
1. شعله زد شمع جمال او ز دولتخانهای
گشت در هر دو جهان هر ذرهای پروانهای
...
1. آن را که نیست در دل ازین سر سکینهای
نبود کم از کم و بود از کم کمینهای
...
1. ای صد هزار عاشقت از فرق تا به پای
پنهان ز عاشقانت رویی به من نمای
...
1. ای از شکنج زلفت هرجا که انقلابی
هرگز نتافت بر کس چون رویت آفتابی
...