ساقیا گر پختهای می از عطار نیشابوری غزل 714
1. ساقیا گر پختهای می خام ده
جان بی آرام را آرام ده
...
1. ساقیا گر پختهای می خام ده
جان بی آرام را آرام ده
...
1. سر پا برهنگانیم اندر جهان فتاده
جان را طلاق گفته دل را به باد داده
...
1. دوش آمد زلف تاب داده
جان را ز دو لب شراب داده
...
1. جانا منم ز مستی سر در جهان نهاده
چون شمع آتش تو بر فرق جان نهاده
...
1. ای اشتیاق رویت از چشم خواب برده
یک برق عشق جسته صد سد آب برده
...
1. ترسا بچهای دیدم زنار کمر کرده
در معجزهٔ عیسی صد درس ز بر کرده
...
1. ای یک کرشمهٔ تو صد خون حلال کرده
روی چو آفتابت ختم جمال کرده
...
1. ای ز سودای تو دل شیدا شده
زآتش عشق تو آب ما شده
...
1. ای هر دهان ز یاد لبت پر عسل شده
در هر زبان خوشی لب تو مثل شده
...
1. ای درس عشقت هر شبم تا روز تکرار آمده
وی روز من بی روی تو همچون شب تار آمده
...
1. ای ز صفات لبت عقل به جان آمده
از سر زلفت شکست در دو جهان آمده
...
1. ای ز شراب غفلت مست و خراب مانده
با سایه خو گرفته وز آفتاب مانده
...