ای مرقع پوش در خمار شو از عطار نیشابوری غزل 702
1. ای مرقع پوش در خمار شو
با مغان مردانه اندر کار شو
...
1. ای مرقع پوش در خمار شو
با مغان مردانه اندر کار شو
...
1. ای دل به میان جان فرو شو
در حضرت بینشان فرو شو
...
1. در کنج اعتکاف دلی بردبار کو
بر گنج عشق جان کسی کامگار کو
...
1. دوش درآمد ز درم صبحگاه
حلقهٔ زلفش زده صف گرد ماه
...
1. شب را ز تیغ صبحدم خون است عمدا ریخته
اینک ببین خون شفق در طشت مینا ریخته
...
1. صد قلزم سیماب بین بر طارم زر ریخته
صد صحن مروارید بین بر بحر اخضر ریخته
...
1. ای آتش سودای تو دود از جهان انگیخته
صد سیل خونین عشق تو از چشم جان انگیخته
...
1. ای چشم بد را برقعی بر روی ماه آویخته
صد یوسف گم گشته را زلفت به چاه آویخته
...
1. ای لبت حقهٔ گهر بسته
دهنت شور در شکر بسته
...
1. ای ذرهای از نور تو بر عرش اعظم تافته
از عرش اعظم در گذر بر هر دو عالم تافته
...
1. ای روی همچو ماهت یک پرده بر گرفته
جان های بی قراران فریاد در گرفته
...
1. ای دل اندر عشق، دل در یار ده
کار او کن جان و دل در کار ده
...