1 چشم از پی آن دارم تا روی تو میبینم دل را همه میل جان با سوی تو میبینم
2 تا جان بودم در تن رو از تو نگردانم زیرا که حیات جان باروی تو میبینم
3 بس عاشق سرگردان از عشق تو لب برجان آواره ز خان و مان بر بوی تو میبینم
4 از عشق تو نشکیبم گر خوانی و گر رانی زیرا که دل افتاده در کوی تو میبینم
1 دل ندارم، صبر بی دل چون کنم صبر و دل در عشق حاصل چون کنم
2 در بیابانی که پایان کس ندید کاروان بگذشت، منزل چون کنم
3 همرهان رفتند و من بی روی و راه دست بر سر پای در گل چون کنم
4 همچو مرغ نیم بسمل بال و پر میزنم تا خویش بسمل چون کنم
1 ای جگرگوشهٔ جگرخواران غم تو مرهم دل افکاران
2 درد دردت علاج مخموران درد عشقت شفای بیماران
3 در بیابان آرزومندیت سر فدا کرده صاحب اسراران
4 غلغلی در فکنده تا به فلک بر سر کوی تو وفاداران
1 عاشقی چیست ترک جان گفتن سر کونین بیزبان گفتن
2 عشق پی بردن از خودی رستن علم پی کردن از عیان گفتن
3 رازهایی که در دل پر خون است جمله از چشم خون فشان گفتن
4 به زبانی که اشک خونین راست قصهٔ خون یکان یکان گفتن
1 گاه لاف از آشنایی میزنیم گه غمش را مرحبایی میزنیم
2 همچو چنگ از پردهٔ دل زار زار در ره عشقش نوایی میزنیم
3 از دم ما می بسوزد عالمی آخر این دم ما ز جایی میزنیم
4 ما مسیم و این نفسهای به درد بر امید کیمیایی میزنیم
1 ما ره ز قبله سوی خرابات میکنیم پس در قمارخانه مناجات میکنیم
2 گاهی ز درد درد هیاهوی میزنیم گاهی ز صاف میکده هیهات میکنیم
3 چون یک نفس به صومعه هشیار نیستیم مست و خراب کار خرابات میکنیم
4 پیرا بیا ببین که جوانان رند را از بهر دردیی چه مراعات میکنیم
1 گرچه در عشق تو جان درباختیم قیمت سودای تو نشناختیم
2 سالها بر مرکب فکرت مدام در ره سودای تو میباختیم
3 خود تو در دل بودی و ما از غرور یک نفس با تو نمیپرداختیم
4 چون بگستردی بساط داوری پیش عشقت جان و دل درباختیم
1 هر شبی وقت سحر در کوی جانان میروم چون ز خود نامحرمم از خویش پنهان میروم
2 چون حجابی مشکل آمد عقل و جان در راه او لاجرم در کوی او بی عقل و بی جان میروم
3 همچو لیلی مستمندم در فراقش روز و شب همچو مجنون گرد عالم دوست جویان میروم
4 هر سحر عنبر فشاند زلف عنبر بار او من بدان آموختم وقت سحر زان میروم
1 ای صدف لعل تو حقهٔ در یتیم عارض تو بی قلم خط زده بر لوح سیم
2 روح دهن مانده باز در سر زلفت مدام عقل میان بسته چست بر سر کویت مقیم
3 در یتیم توام تا که درآمد به چشم چشمهٔ چشمم بماند غرقهٔ در یتیم
4 زین سر زلفت که هست مملکت جم توراست زانکه سر زلف توست بر صفت جیم و میم
1 تا دردی درد او چشیدیم دامن ز دو کون در کشیدیم
2 با هم نفسی ز درد عشقش در کنج فنا بیارمیدیم
3 بر بوی یقین که بو که بینیم زهری به گمان دل چشیدیم
4 گه در طلبش ز دست رفتیم گه در هوسش به سر دویدیم