تا دل ز دست بیفتاد از از عطار نیشابوری غزل 678
1. تا دل ز دست بیفتاد از تو
تن به اندوه فرو داد از تو
...
1. تا دل ز دست بیفتاد از تو
تن به اندوه فرو داد از تو
...
1. ای مرا زندگی جان از تو
زنده بینم همه جهان از تو
...
1. هر زمان شوری دگر دارم ز تو
هر نفس دل خستهتر دارم ز تو
...
1. ای خرد را زندگی جان ز تو
بندگی از عقل و جان فرمان ز تو
...
1. میروم بر خاک دل پر خون ز تو
زاد راهم درد روزافزون ز تو
...
1. برخاست شوری در جهان از زلف شورانگیز تو
بس خون که از دلها بریخت آن غمزهٔ خونریز تو
...
1. ای جلوهگر عالم، طاوس جمال تو
سرسبزی و شب رنگی وصف خط و خال تو
...
1. ای دل و جان کاملان، گم شده در کمال تو
عقل همه مقربان، بی خبر از وصال تو
...
1. ای غذای جان مستم نام تو
چشم عقلم روشن از انعام تو
...
1. ای جگر گوشهٔ جانم غم تو
شادی هر دو جهانم غم تو
...
1. ای غنچه غلام خندهٔ تو
سرو آزاد بندهٔ تو
...
1. آنچه با من میکند سودای تو
میکشم چون نیست کس همتای تو
...