خیز و از می آتشی در ما از عطار نیشابوری غزل 655
1. خیز و از می آتشی در ما فکن
نعرهٔ مستانه در بالا فکن
...
1. خیز و از می آتشی در ما فکن
نعرهٔ مستانه در بالا فکن
...
1. ای پسر این رخ به آفتاب درافکن
بادهٔ گلرنگ چون گلاب درافکن
...
1. چو دریا شور در جانم میفکن
ز سودا در بیابانم میفکن
...
1. زلف به انگشت پریشان مکن
روی بدان خوبی پنهان مکن
...
1. بیم است که صد آه برآرم ز جگر من
تا بی تو چرا میبرم این عمر به سر من
...
1. باز آمدهای از آن جهانم من
پیدا شدهای از آن نهانم من
...
1. ترسا بچهای ناگه چون دید عیان من
صد چشمه ز چشم من بارید روان من
...
1. لعل تو داغی نهاد بر دل بریان من
زلف تو درهم شکست توبه و پیمان من
...
1. در رهت حیران شدم ای جان من
بی سر و سامان شدم ای جان من
...
1. عشق تو در جان من ای جان من
آتشی زد در دل بریان من
...
1. چند باشم در انتظار تو من
فتنهٔ روی چون نگار تو من
...