بیار آن جام می تا جان از عطار نیشابوری غزل 619
1. بیار آن جام می تا جان فشانیم
نثاری بر سر جانان نشانیم
...
1. بیار آن جام می تا جان فشانیم
نثاری بر سر جانان نشانیم
...
1. ما گبر قدیم نامسلمانیم
نامآور کفر و ننگ ایمانیم
...
1. گاه لاف از آشنایی میزنیم
گه غمش را مرحبایی میزنیم
...
1. وقت آن آمد که ما آن ماه را مهمان کنیم
پیش او شکرانه جان خویش را قربان کنیم
...
1. ما ره ز قبله سوی خرابات میکنیم
پس در قمارخانه مناجات میکنیم
...
1. ما چو بیماییم از ما ایمنیم
از تولا و تبرا ایمنیم
...
1. گر مردی خویشتن ببینیم
اندر پس دوکدان نشینیم
...
1. ای جان ز جهان کجات جویم
جانی و چو جان کجات جویم
...
1. نشستی در دل من چونت جویم
دلم خون شد مگر در خونت جویم
...
1. در عشق همی بلا همی جویم
درد دل مبتلا همی جویم
...
1. چون قصهٔ زلف تو دراز است چگویم
چون شیوهٔ چشمت همه ناز است چگویم
...
1. چون نیاید سر عشقت در بیان
همچو طفلان مهر دارم بر زبان
...