1 ساقیا توبه شکستم، جرعهای می ده به دستم من ز می ننگی ندارم، میپرستم میپرستم
2 سوختم از خوی خامان، بر شدم زین ناتمامان ننگم است از ننگ نامان، توبه پیش بت شکستم
3 رفتم و توبه شکستم، وز همه عیبی برستم با حریفان خوش نشستم، با رفیقان عهد بستم
4 من نه مرد ننگ و نامم، فارغ از انکار عامم می فروشان را غلامم، چون کنم، چون میپرستم
1 ازین دریا که غرق اوست جانم برون جستم ولیکن در میانم
2 بسی رفتم درین دریا و گفتم گشاده شد به دریا دیدگانم
3 چون نیکو باز جستم سر دریا سر مویی ز دریا می ندانم
4 کسی کو روی این دریا بدید است دهد خوش خوش نشانی هر زمانم
1 ز تو گر یک نظر آید به جانم نباید این جهان و آن جهانم
2 مرا آن یک نفس جاوید نه بس تو دانی دیگر و من می ندانم
3 اگر گویی سرت خواهم بریدن ز شادی چون قلم بر سر دوانم
4 وگر گویی به لب جان خواهمت داد به لب آید بدین امید جانم
1 تا ز سر عشق سرگردان شدم غرقهٔ دریای بی پایان شدم
2 چون دلم در آتش عشق اوفتاد مبتلای درد بی درمان شدم
3 چون سر و کار مرا سامان نماند من ز حیرت بی سر و سامان شدم
4 عاشق صاحب جمالی شد دلم کز کمال حسن او حیران شدم
1 از در جان درآی تا جانم همچو پروانه بر تو افشانم
2 چون نماند از وجود من اثری پس از آن حال خود نمیدانم
3 در حضور چنان وجود شگرف چون نمانم به جمله من مانم
4 کی بود کی که پیش شمع رخت بدهم جان و داد بستانم
1 نه ز وصل تو نشان مییابم نه ز هجر تو امان مییابم
2 دشنهٔ هجر توام کشت از آنک تشنهٔ وصل تو جان مییابم
3 از میان تو چو مویی شدهام که تورا موی میان مییابم
4 به یقین از دهن پرشکرت اثری هم به گمان مییابم
1 سواد خط تو چون نافع نظر دیدم روایتی که ازو رفت معتبر دیدم
2 مرا چو زلف تو بر حرف می فرو گیرد حروف زلف تو برخواندم و خطر دیدم
3 چه گویم از الف وصل تو که هیچ نداشت من اینکه هیچ نداشت از همه بتر دیدم
4 تو را میان الف است و الف ندارد هیچ که من ورای الف هیچ در کمر دیدم
1 کار چو از دست من برفت چه سازم مات شدم نیز خانه نیست چه بازم
2 در بن این خاکدان عالم غدار اشک فشان همچو شمع چند گدازم
3 چون نفسی دیگرم ز عمر امان نیست این نفسی چند در هوس به چه تازم
4 چو گل یک روزه در میانهٔ صد خار بر سر پایم نشسته سر چه فرازم
1 دریغا کانچه جستم آن ندیدم نجات تن خلاص جان ندیدم
2 دلم میسوزد از درد و چه سازم که درد خویش را درمان ندیدم
3 به کار افتادگی خویش هرگز ندیدم هیچ سرگردان ندیدم
4 بگردیدم چو گردون گرد عالم چو خود واله چو خود حیران ندیدم
1 در سفر عشق چنان گم شدم کز نظر هر دو جهان گم شدم
2 نام و نشانم ز دو عالم مجوی کز ورق نام و نشان گم شدم
3 هیچ کسم نیز نبیند دگر کز خطوات تن و جان گم شدم
4 جامهدران اشک فشان آمدم رقصکنان نعرهزنان گم شدم