از در جان درآی تا جانم از عطار نیشابوری غزل 560
1. از در جان درآی تا جانم
همچو پروانه بر تو افشانم
...
1. از در جان درآی تا جانم
همچو پروانه بر تو افشانم
...
1. ز تو گر یک نظر آید به جانم
نباید این جهان و آن جهانم
...
1. ازین دریا که غرق اوست جانم
برون جستم ولیکن در میانم
...
1. درین نشیمن خاکی بدین صفت که منم
میان نفس و هوا دست و پای چند زنم
...
1. دست می ندهد که بی تو دم زنم
بی تو دستی شاد چون برهم زنم
...
1. چون ندارم سر یک موی خبر زانچه منم
بی خبر عمر به سر میبرم و دم نزنم
...
1. زهره ندارم که سلامت کنم
چون طمع وصل مدامت کنم
...
1. دل ز عشقت بی خبر شد چون کنم
مرغ جان بی بال و پر شد چون کنم
...
1. قصهٔ عشق تو از بر چون کنم
وصل را از وعده باور چون کنم
...
1. دل ندارم، صبر بی دل چون کنم
صبر و دل در عشق حاصل چون کنم
...
1. رفت وجودم به عدم چون کنم
هیچ شدم هیچ نیم چون کنم
...