1 ترسا بچهٔ شکر لبم دوش صد حلقهٔ زلف در بناگوش
2 صد پیر قوی به حلقه میداشت زان حلقهٔ زلف حلقه در گوش
3 آمد بر من شراب در دست گفتا که به یاد من کن این نوش
4 در پرده اگر حریف مایی چون مینوشی خموش و مخروش
1 منم اندر قلندری شده فاش در میان جماعتی اوباش
2 همه افسوس خواره و همه رند همه دردی کش و همه قلاش
3 ترک نیک و بد جهان گفته که جهان خواه باش و خواه مباش
4 دام دیوانگی بگسترده تا به دام اوفتاده عقل معاش
1 آتش عشق تو دلم، کرد کباب ای پسر زیر و زبر شدم ز تو، چیست صواب ای پسر
2 چون من خسته دل ز تو، زیر و زبر بماندهام زیر و زبر چه میکنی، زلف بتاب ای پسر
3 تا که بدید چشم من، چهرهٔ جانفزای تو ساختهام ز خون دل، چره خضاب ای پسر
4 جان من از جهان غم، سوخته شد به جان تو جام بیا و درفکن، بادهٔ ناب ای پسر
1 شیفتهٔ حلقهٔ گوش توام سوختهٔ چشمهٔ نوش توام
2 ماهرخ با خط و خال منی دلشدهٔ بی تن و توش توام
3 ترک منی گوش به من دار از آنک هندوک حلقه به گوش توام
4 خانه بیاراستهام چون نگار منتظر خانه فروش توام
1 ذرهای دوستی آن دمساز بهتر از صد هزار ساله نماز
2 ذرهای دوستی بتافت از غیب آسمان را فکند در تک و تاز
3 باز خورشید را که سلطانی است ذرهای عشق میدهد پرواز
4 عشق اگر نیستی سر مویی نه حقیقت بیافتی نه مجاز
1 ای دل ز جفای یار مندیش در نه قدم و ز کار مندیش
2 جویندهٔ در ز جان نترسد گل میطلبی ز خار مندیش
3 با پنجهٔ شیر پنجه میزن از کام و دهان مار مندیش
4 مردانه به کوی یار درشو از خنجر هر عیار مندیش
1 روی تو در حسن چنان دیدهام کاینهٔ هر دو جهان دیدهام
2 جمله از آن آینه پیدا نمود واینه از جمله نهان دیدهام
3 هست در آیینه نشان صد هزار واینه فارغ ز نشان دیدهام
4 صورت در آینه از آینه نیست خبردار چنان دیدهام
1 اگر دلم ببرد یار دلبری رسدش وگر بپروردم بندهپروری رسدش
2 ز بس که من سر او دارم از قدم تا فرق گرم چو شمع بسوزد به سرسری رسدش
3 سفید کاری صبح رخش جهان بگرفت چو شب به طره طلسم سیهگری رسدش
4 چو آفتاب رخش نور بخش اسلام است اگر ز زلف نهد رسم کافری رسدش
1 در خطت تا دل به جان در بستهام چون قلم زان خط میان در بستهام
2 در تماشای خط سرسبز تو چشم بگشاده فغان در بستهام
3 نی که از خطت زبانم شد ز کار زان چنین دایم زبان در بستهام
4 تو چنین پسته دهان و من ز شوق گرچه میسوزم دهان در بستهام
1 جان ز مشک زلف دلم چون جگر مسوز با من بساز و جانم ازین بیشتر مسوز
2 هر روز تا به شب چو ز عشق تو سوختم هر شب چو شمع زار مرا تا سحر مسوز
3 مرغ توام به دست خودم دانهای فرست زین بیش در هوای خودم بال و پر مسوز
4 چون آرزوی وصل توام خشک و تر بسوخت در آتش فراق، خودم خشک و تر مسوز