من با تو هزار کار دارم از عطار نیشابوری غزل 512
1. من با تو هزار کار دارم
جانی ز تو بی قرار دارم
...
1. من با تو هزار کار دارم
جانی ز تو بی قرار دارم
...
1. ازین کاری که من دارم نه جان دارم نه تن دارم
چون من من نیستم، آخر چرا گویم که من دارم
...
1. تا عشق تو در میان جان دارم
جان پیش در تو بر میان دارم
...
1. مسلمانان من آن گبرم که دین را خوار میدارم
مسلمانم همی خوانند و من زنار میدارم
...
1. جانا مرا چه سوزی چون بال و پر ندارم
خون دلم چه ریزی چون دل دگر ندارم
...
1. دل رفت وز جان خبر ندارم
این بود سخن دگر ندارم
...
1. فریاد کز غم تو فریادرس ندارم
با که نفس برآرم چون همنفس ندارم
...
1. سر مویی سر عالم ندارم
چه عالم چون سر خود هم ندارم
...
1. بی تو زمانی سر زمانه ندارم
بلکه سر عمر جاودانه ندارم
...
1. چه سازم که سوی تو راهی ندارم
کجایی که جز تو پناهی ندارم
...
1. اگر عشقت به جای جان ندارم
به زلف کافرت ایمان ندارم
...
1. تا نرگست به دشنه چون شمع کشت زارم
چون لاله دور از تو جز خون کفن ندارم
...