1 گشت جهان همچو نگار ای غلام بادهٔ گلرنگ بیار ای غلام
2 با گل و با بلبل و با مل بهم وصلطلب فصل بهار ای غلام
3 بلبل عاشق به صبوحی درست میشنوی نالهٔ زار ای غلام
4 نرگس سرمست نگر کاو فکند سر ز گرانی به کنار ای غلام
1 بیچاره دلم که نرگس مستش صد توبه به یک کرشمه بشکستش
2 از شوق رخش چو مست شد چشمش از من چه عجب اگر شوم مستش
3 دستآویزی شگرف میبینم هفتاد و دو فرقه را خم شستش
4 خورشید که دست برد در خوبی نتواند ریخت آب بر دستش
1 عشق آبم برد گو آبم ببر روز آرام و به شب خوابم ببر
2 چند دارم تشنهٔ لعل تو جان جان خوشی زان لعل سیرابم ببر
3 من کیم خاک توام بادی به دست آتشی در من زن و آبم ببر
4 نی خطا گفتم که در تاب و تبم مینیارم تاب تو تابم ببر
1 عقل کجا پی برد شیوهٔ سودای عشق باز نیابی به عقل سر معمای عشق
2 عقل تو چون قطرهای است مانده ز دریا جدا چند کند قطرهای فهم ز دریای عشق
3 خاطر خیاط عقل گرچه بسی بخیه زد هیچ قبایی ندوخت لایق بالای عشق
4 گر ز خود و هر دو کون پاک تبرا کنی راست بود آن زمان از تو تولای عشق
1 صبح رخ از پرده نمود ای غلام چند کنی گفت و شنود ای غلام
2 دیر شد آخر قدحی می بیار چند زنم بانگ که زود ای غلام
3 درد خرابات مپیمای کم هین که بسی درد فزود ای غلام
4 در دلم آتش فکن از می که می آینهٔ دل بزدود ای غلام
1 ز دست رفت مرا بی تو روزگار دریغ چه یک دریغ که هر دم هزاربار دریغ
2 به هرچه درنگرم بی تو صد هزار افسوس به هر نفس که زنم بی تو صد هزار دریغ
3 دلی که آب وصالش به جوی بود روان بسوخت زآتش هجر تو زار زار دریغ
4 چو لالهزار رخت شد ز چشم من بیرون ز خون چشم رخم شد چو لالهزار دریغ
1 ای شیوهٔ تو کرشمه و ناز تا چند کنی کرشمه آغاز
2 بستی در دیده از جهانم بر روی تو دیده کی کنم باز
3 ای جان تو در اشتیاق میسوز وی دیده در انتظار میساز
4 تا روز وصال در شب هجر بر آتش غم چو شمع بگداز
1 ای از همه بیش و از همه پیش از خود همه دیده وز همه خویش
2 در ششدر خاک و خون فتاده در وصف تو عقل حکمت اندیش
3 در عالم عشق عاشقان را قربان شدن است در رهت کیش
4 هر دم که زنند عاشقانت بی یاد تو در دهن شود نیش
1 عاشقی نه دل نه دین میبایدش من چنینم چون چنین میبایدش
2 هر کجا رویی چو ماه آسمان است پیش رویش بر زمین میبایدش
3 زن صفت هرگز نبیند آستانش مرد جان در آستین میبایدش
4 میکشد هر روز عاشق صد هزار این چه باشد بیش ازین میبایدش
1 خط مکش در وفا کزآن توام فتنهٔ خط دلستان توام
2 بی تو با چشم خون فشان همه شب در غم لعل درفشان توام
3 از دهانت چو گوش را خبر است من چرا چشم بر دهان توام
4 از تو تا برکنار ماند دلم بی تو چون موی از میان توام