دوش دل را در بلایی یافتم از عطار نیشابوری غزل 488
1. دوش دل را در بلایی یافتم
خانه چون ماتم سرایی یافتم
1. دوش دل را در بلایی یافتم
خانه چون ماتم سرایی یافتم
1. یک غمت را هزار جان گفتم
شادی عمر جاودان گفتم
1. دریاب که رخت برنهادم
روی از عالم بدر نهادم
1. بر درد تو دل از آن نهادم
کان درد برای جان نهادم
1. ای عشق تو پیشوای دردم
وی درد تو هر زمان و هر دم
1. منم آن گبر دیرینه که بتخانه بنا کردم
شدم بر بام بتخانه درین عالم ندا کردم
1. تا روی تو قبلهٔ نظر کردم
از کوی تو کعبهٔ دگر کردم
1. هر شبی عشقت جگر میسوزدم
همچو شمعی تا سحر میسوزدم
1. گم شدم در خود نمیدانم کجا پیدا شدم
شبنمی بودم ز دریا غرقه در دریا شدم
1. در سفر عشق چنان گم شدم
کز نظر هر دو جهان گم شدم
1. ای عشق بی نشان ز تو من بی نشان شدم
خون دلم بخوردی و در خورد جان شدم
1. تا ز سر عشق سرگردان شدم
غرقهٔ دریای بی پایان شدم