1 هر که را ذوق دین پدید آید شهد دنیاش کی لذیذ آید
2 چه کنی در زمانهای که درو پیر چون طفل نا رسید آید
3 آنچنان عقل را چه خواهی کرد که نگونسار یک نبید آید
4 عقل بفروش و جمله حیرت خر که تو را سود زین خرید آید
1 شبی کز زلف تو عالم چو شب بود سر مویی نه طالب نه طلب بود
2 جهانی بود در عین عدم غرق نه اسم حزن و نه اسم طرب بود
3 چنان در هیچ پنهان بود عالم که نه زین نام و نه زان یک لقب بود
4 بتافت از زلف آن روی چو خورشید که گفت آن جایگه هرگز که شب بود
1 ای کوی توام مقصد و ای روی تو مقصود وی آتش عشق تو دلم سوخته چون عود
2 چه باک اگرم عقل و دل و جان بنماند گو هیچ ممان زانکه تویی زین همه مقصود
3 در عشق تو جانم که وجود و عدمش نیست دانی تو که چون است نه معدوم و نه موجود
4 هر آدمیی را که کفی خاک سیاه است بی واسطه دادی تو وجودی ز سر جود
1 قومی که در فنا به دل یکدگر زیند روزی هزار بار بمیرند و بر زیند
2 هر لحظهشان ز هجر به دردی دگر کشند تا هر نفس ز وصل به جانی دگر زیند
3 در راه نه به بال و پر خویشتن پرند در عشق نه به جان و دل مختصر زیند
4 مانند گوی در خم چوگان حکم او در خاک راه مانده و بی پا و سر زیند
1 زلف را چون به قصد تاب دهد کفر را سر به مهر آب دهد
2 باز چون درکشد نقاب از روی همه کفار را جواب دهد
3 چون درآید به جلوه ماه رخش تاب در جان آفتاب دهد
4 تیر چشمش که کم خطا کرده است مالش عاشقان صواب دهد
1 من شراب از ساغر جان خوردهام نقل او از دست رضوان خوردهام
2 گوییا وقت سحر از دست خضر جام جم پر آب حیوان خوردهام
3 لب فرو بستم تو میدان کین شراب با حریفی آب دندان خوردهام
4 تو مخور زنهار ازین می تا تویی زانکه من زنهار با جان خوردهام
1 دلی کامد ز عشق دوست در جوش بماند تا قیامت مست و مدهوش
2 ز بسیاری که یاد آرد ز معشوق کند یکبارگی خود را فراموش
3 بر امّید وصال دوست هر دم قدحها زهر ناکامی کند نوش
4 برون آید ز جمع خودنمایان بیندازد ردای و فوطه از دوش
1 نیست مرا به هیچ رو، بی تو قرار ای پسر بی تو به سر نمیشود، زین همه کار ای پسر
2 صبح دمید و گل شکفت، از پی عیش دم به دم چنگ بساز ای صنم، باده بیار ای پسر
3 تا که ازین خمار غم، خون جگر بود مرا هین بشکن ز خون خم، رنج خمار ای پسر
4 چند غم جهان خورم، چون نیم اهل این جهان باده بیار تا کنم، زود گذار ای پسر
1 خاصگان محرم سلطان عشق مست میآیند از ایوان عشق
2 جمله مست مست و جام می به دست میخرامند از بر سلطان عشق
3 با دلی پر آتش و چشمی پر آب غرقه اندر بحر بی پایان عشق
4 گوش بنهادند خلق هر دو کون منتظر تا کی رسد فرمان عشق
1 ای عشق تو با وجود هم تنگ در راه تو کفر و دین به یک رنگ
2 بی روی تو کعبهها خرابات بی نام تو نامها همه ننگ
3 در عشق تو هر که نیست قلاش دور است به صد هزار فرسنگ
4 قلاشان را درین ولایت از دار همی کنند آونگ