دلا در سر عشق از سر میندیش از عطار نیشابوری غزل 441
1. دلا در سر عشق از سر میندیش
بده جان و ز جان دیگر میندیش
...
1. دلا در سر عشق از سر میندیش
بده جان و ز جان دیگر میندیش
...
1. هر که هست اندر پی بهبود خویش
دور افتادست از مقصود خویش
...
1. ای از همه بیش و از همه پیش
از خود همه دیده وز همه خویش
...
1. هر روز که جلوه میکند رویش
بر میخیزد قیامت ز کویش
...
1. ز دست رفت مرا بی تو روزگار دریغ
چه یک دریغ که هر دم هزاربار دریغ
...
1. ای لب تو نگین خاتم عشق
روی تو آفتاب عالم عشق
...
1. خاصگان محرم سلطان عشق
مست میآیند از ایوان عشق
...
1. هر که دایم نیست ناپروای عشق
او چه داند قیمت سودای عشق
...
1. عقل کجا پی برد شیوهٔ سودای عشق
باز نیابی به عقل سر معمای عشق
...
1. ای عشق تو با وجود هم تنگ
در راه تو کفر و دین به یک رنگ
...
1. ای عقل گرفته از رخت فال
بر زلف تو وقف جان ابدال
...
1. صورت نبندد ای صنم، بی زلف تو آرام دل
دل فتنه شد بر زلف تو، ای فتنهٔ ایام دل
...