دوش آمد و گفت از آن ما از عطار نیشابوری غزل 417
1. دوش آمد و گفت از آن ما باش
در بوتهٔ امتحان ما باش
...
1. دوش آمد و گفت از آن ما باش
در بوتهٔ امتحان ما باش
...
1. ای دل اگر عاشقی در پی دلدار باش
بر در دل روز و شب منتظر یار باش
...
1. غیرت آمد بر دلم زد دور باش
یعنی ای نااهل ازین در دور باش
...
1. گر مرد رهی ز رهروان باش
در پردهٔ سر خون نهان باش
...
1. در عشق تو من توام تو من باش
یک پیرهن است گو دو تن باش
...
1. منم اندر قلندری شده فاش
در میان جماعتی اوباش
...
1. دستم نرسد به زلف چون شستش
در پای از آن فتادم از دستش
...
1. بیچاره دلم که نرگس مستش
صد توبه به یک کرشمه بشکستش
...
1. اگر دلم ببرد یار دلبری رسدش
وگر بپروردم بندهپروری رسدش
...
1. آنکه سر دارد کلاهت نرسدش
وانکه پر آب است جاهت نرسدش
...
1. عشق آن باشد که غایت نبودش
هم نهایت هم بدایت نبودش
...
1. عاشقی نه دل نه دین میبایدش
من چنینم چون چنین میبایدش
...