87 اثر از غزلیات در دیوان اشعار عطار نیشابوری در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر غزلیات در دیوان اشعار عطار نیشابوری شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی
صفحه قبلی

غزلیات در دیوان اشعار عطار نیشابوری

1 هر گدایی مرد سلطان کی شود پشه‌ای آخر سلیمان کی شود

2 نی عجب آن است کین مرد گدا چون که سلطان نیست سلطان کی شود

3 بس عجب کاری است بس نادر رهی این چو عین آن بود آن کی شود

4 گر بدین برهان کنی از من طلب این سخن روشن به برهان کی شود

1 رخ ز زیر نقاب بنماید همه عالم خراب بنماید

2 گوشمالی که هیچکس ننمود به مه و آفتاب بنماید

3 اختران را که ره دو اسبه روند همچو خر در خلاب بنماید

4 کرهٔ گل ز راه برگیرد نیل گردون سراب بنماید

1 اصحاب صدق چون قدم اندر صفا زنند رو با خدا کنند و جهان را قفا زنند

2 خط وجود را قلم قهر درکشند بر روی هر دو کون یکی پشت پا زنند

3 چون پا زنند دست گشایند از جهان ترک فنا کنند و بقا را صلا زنند

4 دنیا و آخرت به یکی ذره نشمرند ایشان نفس نفس که زنند از خدا زنند

1 زلف تو که فتنهٔ جهان بود جانم بربود و جای آن بود

2 هر دل که زعشق تو خبر یافت صد جانش به رایگان گران بود

3 مرده‌دل آن کسی که او را در عشق تو زندگی به جان بود

4 گفتم دل خویش خون کنم من کز دست دلم بسی زیان بود

1 چو در غم تو جز جان چیزی دگرم نبود پیش تو کشم کز تو غمخوارترم نبود

2 پروانه تو گشتم تا بر تو سرافشانم خود چون رخ تو بینم پروای سرم نبود

3 پیش نظرم عالم چون روز قیامت باد آن روز که بر راهت دایم نظرم نبود

4 گفتم خبری گویم با تو ز دل زارم اما چو تو را بینم از خود خبرم نبود

1 دل نظر بر روی آن شمع جهان می‌افکند تن به جای خرقه چون پروانه جان می‌افکند

2 گر بود غوغای عشقش بر کنار عالمی دل ز شوقش خویشتن را در میان می‌افکند

3 زلف او صد توبه را در یک نفس می‌بشکند چشم او صد صید را در یک زمان می‌افکند

4 طرهٔ مشکینش تابی در فلک می‌آورد پستهٔ شیرینش شوری در جهان می‌افکند

1 دل چه خواهی کرد چون دلبر رسید جان برافشان هین که جان پرور رسید

2 شربت اسرار را فردا منه زانکه تا این درکشی دیگر رسید

3 گر سفالی یافتی در راه عشق خوش بشو انگار صد گوهر رسید

4 خود تو آتش بر سفالی می‌نهی هین که آنجا قسم تو کمتر رسید

1 آنرا که ز وصل او نشان بود دل گم شدگیش جاودان بود

2 آری چو بتافت شمع خورشید گر بود ستاره‌ای نهان بود

3 نتواند رفت قطره در بحر چون بحر به جای او روان بود

4 بحری که اگرچه موج‌ها زد اما همه عمر همچنان بود

1 آنچه نقد سینهٔ مردان بود زآرزوی آن فلک گردان بود

2 گر از آن یک ذره گردد آشکار هر دو عالم تا ابد پنهان بود

3 در گذر از کون تا تاب آوری خود که را در کون تاب آن بود

4 آن فلک کان در درون عاشق است آفتاب آن رخ جانان بود

1 سر زلف دلستانت به شکن دریغم آید صفت بر چو سیمت به سمن دریغم آید

2 من تشنه زان نخواهم ز لب خوشت شرابی که حلاوت لب تو به دهن دریغم آید

3 مرساد هیچ آفت به تن و به جانت هرگز که به جان فسوس باشد که به تن دریغم آید

4 تن کشتگان خود را به میان خون رها کن که چنان تنی درین ره به کفن دریغم آید

آثار عطار نیشابوری

87 اثر از غزلیات در دیوان اشعار عطار نیشابوری در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر غزلیات در دیوان اشعار عطار نیشابوری شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی
صفحه قبلی