از عشق تو من به دیر بنشستم از عطار نیشابوری غزل 476
1. از عشق تو من به دیر بنشستم
زنار مغانهٔ بر میان بستم
...
1. از عشق تو من به دیر بنشستم
زنار مغانهٔ بر میان بستم
...
1. تو بلندی عظیم و من پستم
چکنم تا به تو رسد دستم
...
1. درآمد دوش ترک نیم مستم
به ترکی برد دین و دل ز دستم
...
1. ساقیا توبه شکستم، جرعهای می ده به دستم
من ز می ننگی ندارم، میپرستم میپرستم
...
1. دی در صف اوباش زمانی بنشستم
قلاش و قلندر شدم و توبه شکستم
...
1. مرا قلاش میخوانند، هستم
من از دردی کشان نیم مستم
...
1. از می عشق تو چنان مستم
که ندانم که نیست یا هستم
...
1. عزم عشق دلستانی داشتم
وقف کردم نیم جانی داشتم
...
1. دوش چشم خود ز خون دریای گوهر یافتم
منبع هر گوهری دریای دیگر یافتم
...
1. آنچه من در عشق جانان یافتم
کمترین چیزها جان یافتم
...
1. دوش، چون گردون کنار خویش پر خون یافتم
مرکز دل از محیط چرخ بیرون یافتم
...
1. دوش درون صومعه، دیر مغانه یافتم
راهنمای دیر را، پیر یگانه یافتم
...