دلم دردی که دارد با که از عطار نیشابوری غزل 382
1. دلم دردی که دارد با که گوید
گنه خود کرد تاوان از که جوید
...
1. دلم دردی که دارد با که گوید
گنه خود کرد تاوان از که جوید
...
1. الا ای زاهدان دین دلی بیدار بنمایید
همه مستند در پندار یک هشیار بنمایید
...
1. قدم درنه اگر مردی درین کار
حجاب تو تویی از پیش بردار
...
1. میی درده که در ده نیست هشیار
چه خفتی عمر شد برخیز و هشدار
...
1. اگر خورشید خواهی سایه بگذار
چو مادر هست شیر دایه بگذار
...
1. از پس پردهٔ دل دوش بدیدم رخ یار
شدم از دست و برفت از دل من صبر و قرار
...
1. درآمد دوش ترکم مست و هشیار
ز سر تا پای او اقرار و انکار
...
1. بردار صراحیی ز خمار
بربند به روی خرقه زنار
...
1. ای عشق تو کیمیای اسرار
سیمرغ هوای تو جگرخوار
...
1. در عشق تو گم شدم به یکبار
سرگشته همی دوم فلکوار
...
1. اشک ریز آمدم چو ابر بهار
ساقیا هین بیا و باده بیار
...