کسی کو هرچه دید از چشم از عطار نیشابوری غزل 370
1. کسی کو هرچه دید از چشم جان دید
هزاران عرش در مویی عیان دید
...
1. کسی کو هرچه دید از چشم جان دید
هزاران عرش در مویی عیان دید
...
1. قطره گم گردان چو دریا شد پدید
خانه ویران کن چو صحرا شد پدید
...
1. برکناری شو ز هر نقشی که آن آید پدید
تا تو را نقاش مطلق زان میان آید پدید
...
1. تا که گشت این خیالخانه پدید
هر زمان گشت صد بهانه پدید
...
1. واقعهٔ عشق را نیست نشانی پدید
واقعهای مشکل است بسته دری بی کلید
...
1. تا خطت آمد به شبرنگی پدید
فتنه شد از چند فرسنگی پدید
...
1. در ره عشق تو پایان کس ندید
راه بس دور است و پیشان کس ندید
...
1. هنگام صبوح آمد ای هم نفسان خیزید
یاران موافق را از خواب برانگیزید
...
1. دل چه خواهی کرد چون دلبر رسید
جان برافشان هین که جان پرور رسید
...
1. درد کو تا دردوا خواهم رسید
خوت کو تا در رجا خواهم رسید
...
1. عقل را در رهت قدم برسید
هر چه بودش ز بیش و کم برسید
...
1. دوش آمد و ز مسجدم اندر کران کشید
مویم گرفت و در صف دردی کشان کشید
...