گر نه از خاک درت باد صبا از عطار نیشابوری غزل 358
1. گر نه از خاک درت باد صبا میآید
صبحدم مشکفشان پس ز کجا میآید
...
1. گر نه از خاک درت باد صبا میآید
صبحدم مشکفشان پس ز کجا میآید
...
1. دلبرم رخ گشاده میآید
تاب در زلف داده میآید
...
1. صبح از پرده به در میآید
اثر آه سحر میآید
...
1. آن ماه برای کس نمیآید
کو با غم خویش بس نمیآید
...
1. آن روی به جز قمر که آراید
وان لعل به جز شکر که فرساید
...
1. تشنه را از سراب چگشاید
سایه را ز آفتاب چگشاید
...
1. دو جهان بیتوام نمیباید
نه یکی بس دو ام نمیباید
...
1. گر رخ او ذرهای جمال نماید
طلعت خورشید را زوال نماید
...
1. رخت را ماه نایب مینماید
خطت را مشک کاتب مینماید
...
1. نه یار هرکسی را رخسار مینماید
نه هر حقیر دل را دیدار مینماید
...
1. سر زلف تو پر خون مینماید
رجوع از صیدش اکنون مینماید
...
1. رخ ز زیر نقاب بنماید
همه عالم خراب بنماید
...