ره عشاق بی ما و من آمد از عطار نیشابوری غزل 275
1. ره عشاق بی ما و من آمد
ورای عالم جان و تن آمد
...
1. ره عشاق بی ما و من آمد
ورای عالم جان و تن آمد
...
1. لعل تو به جان فزایی آمد
چشم تو به دلربایی آمد
...
1. دی پیر من از کوی خرابات برآمد
وز دلشدگان نعرهٔ هیهات برآمد
...
1. نقد قدم از مخزن اسرار برآمد
چون گنج عیان شد
...
1. عشق تو ز سقسین و ز بلغار برآمد
فریاد ز کفار به یک بار برآمد
...
1. سرمست به بوستان برآمد
از سرو و ز گل فغان برآمد
...
1. چو ترک سیم برم صبحدم ز خواب درآمد
مرا ز خواب برانگیخت و با شراب درآمد
...
1. نگارم دوش شوریده درآمد
چو زلف خود بشولیده درآمد
...
1. مستغرقی که از خود هرگز به سر نیامد
صد ره بسوخت هر دم دودی به در نیامد
...
1. دلا دیدی که جانانم نیامد
به درد آمد به درمانم نیامد
...
1. عاشقان زندهدل به نام تو اند
تشنهٔ جرعهای ز جام تو اند
...
1. آنها که در هوای تو جانها بدادهاند
از بینشانی تو نشانها بدادهاند
...