87 اثر از غزلیات در دیوان اشعار عطار نیشابوری در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر غزلیات در دیوان اشعار عطار نیشابوری شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی
صفحه قبلی

غزلیات در دیوان اشعار عطار نیشابوری

1 گر فلک دیده بر آن چهرهٔ زیبا فکند ماه را موی کشان کرده به صحرا فکند

2 هر شبی زان بگشاید فلک این چندین چشم بو که یک چشم بر آن طلعت زیبا فکند

3 همچو پروانه به نظارهٔ او شمع سپهر پر زنان خویش برین گلشن خضرا فکند

4 خاک او زان شده‌ام تا چو میی نوش کند جرعه‌ای بوی لبش یافته بر ما فکند

1 گرچه ز تو هر روزم صد فتنه دگر خیزد در عشق تو هر ساعت دل شیفته‌تر خیزد

2 لعلت که شکر دارد حقا که یقینم من گر در همه خوزستان زین شیوه شکر خیزد

3 هرگه که چو چوگانی زلف تو به پای افتد دل در خم زلف تو چون گوی به سر خیزد

4 گفتی به بر سیمین زر از تو برانگیزم آخر ز چو من مفلس دانی که چه زر خیزد

1 نقد قدم از مخزن اسرار برآمد چون گنج عیان شد

2 خود بود که خود بر سر بازار برآمد بر خود نگران شد

3 در کسوت ابریشم و پشم آمد و پنبه تا خلق بپوشند

4 خود بر صف جبه و دستار برآمد لبس همه سان شد

1 دلا دیدی که جانانم نیامد به درد آمد به درمانم نیامد

2 به دندان می‌گزم لب را که هرگز لب لعلش به دندانم نیامد

3 ندیدیم هیچ روزی تیر مژگانش که جوی خون به مژگانم نیامد

4 ندیدیم هیچ وقتی لعل خندانش که خود از چشم گریانم نیامد

1 عاشقان زنده‌دل به نام تو اند تشنهٔ جرعه‌ای ز جام تو اند

2 تا به سلطانی اندر آمده‌ای دل و جان بندهٔ غلام تو اند

3 زیر بار امانت غم تو توسنان زمانه رام تو اند

4 سرکشان بر امید یک دانه دانه نادیده صید دام تو اند

1 مرا سودای تو جان می بسوزد چو شمعی زار و گریان می‌بسوزد

2 غمت چندان که دوزخ سوخت عمری به یک ساعت دو چندان می‌بسوزد

3 فکندی آتشم در جان و رفتی دلم زین درد بر جان می‌بسوزد

4 رخ تو آتشی دارد که هر دم چو عودم بر سر آن می‌بسوزد

1 اگر ز پیش جمالت نقاب برخیزد ز ذره ذره هزار آفتاب برخیزد

2 جهان ز فتنهٔ بیدار رستخیز شود چو چشم نیم‌خمارش ز خواب برخیزد

3 به مجلسی که زند خنده لعل میگونش خرد اگر بنشیند خراب برخیزد

4 اگر به خنده در آید لبش ز هر سویی هزار نعره‌زن بی شراب برخیزد

1 در صفت عشق تو شرح و بیان نمی‌رسد عشق تو خود عالی است عقل در آن نمی‌رسد

2 آنچه که از عشق تو معتکف جان ماست گرچه بگویم بسی سوی زبان نمی‌رسد

3 جان چو ز میدان عشق گوی وصال تو برد تاختنی دو کون در پی جان نمی‌رسد

4 گرچه نشانه بسی است لیک دراز است راه سوی تو بی نور تو کس به نشان نمی‌رسد

1 لعل تو به جان فزایی آمد چشم تو به دلربایی آمد

2 چون صد گرهم فتاد در کار زلفت به گره‌گشایی آمد

3 با زنگی خال تو که بر ماه در جلوهٔ خودنمایی آمد

4 در دیدهٔ آفتاب روشن چون نقطهٔ روشنایی آمد

1 ای به خود زنده مرده باید شد چون بزرگان به خرده باید شد

2 پیش از آن کت به قهر جان خواهند جان به جانان سپرده باید شد

3 تا نمیری به گرد او نرسی پیش معشوق مرده باید شد

4 نخرد نقشت او نه نیک و نه بد همه دیوان سترده باید شد

آثار عطار نیشابوری

87 اثر از غزلیات در دیوان اشعار عطار نیشابوری در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر غزلیات در دیوان اشعار عطار نیشابوری شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی
صفحه قبلی