87 اثر از غزلیات در دیوان اشعار عطار نیشابوری در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر غزلیات در دیوان اشعار عطار نیشابوری شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی
صفحه قبلی

غزلیات در دیوان اشعار عطار نیشابوری

1 زین دم عیسی که هر ساعت سحر می‌آورد عالمی بر خفته سر از خاک بر می‌آورد

2 هر زمان ابر از هوا نزلی دگر می‌افکند هر نفس باغ از صبا زیبی دگر می‌آورد

3 ابر تر دامن برای خشک مغزان چمن از بهشت عدن مروارید تر می‌آورد

4 هر کجا در زیر خاک تیره گنجی روشن است دست ابرش پای کوبان باز بر می‌آورد

1 ای آفتاب سرکش یک ذره خاک پایت آب حیات رشحی از جام جانفزایت

2 هم خواجه تاش گردون دل بر وفا غلامت هم پادشاه گیتی جان بر میان گدایت

3 هم چرخ خرقه‌پوشی در خانقاه عشقت هم جبرئیل مرغی در دام دل ربایت

4 در سر گرفته عالم اندیشهٔ وصالت در چشم کرده کوثر خاک در سرایت

1 از کمان ابروش چون تیر مژگان بگذرد بر دل آید چون ز دل بگذشت از جان بگذرد

2 راست اندازی چشمش بین که گر خواهد به حکم ناوک مژگان او بر موی مژگان بگذرد

3 باد وقتی آب را همچون زره داند نمود کز نخست آید بر آن زلف زره‌سان بگذرد

4 در زمان آزاد گردد سرو از بالای خویش گر به پیش قد آن سرو خرامان بگذرد

1 آتش سودای تو عالم جان در گرفت سوز دل عاشقانت هر دو جهان در گرفت

2 جان که فروشد به عشق زندهٔ جاوید گشت دل که بدانست حال ماتم جان در گرفت

3 از پس چندین هزار پرده که در پیش بود روی تو یک شعله زد کون و مکان در گرفت

4 چون تو برانداختی برقع عزت ز پیش جان متحیر بماند عقل فغان در گرفت

1 ای مشک خطا خط سیاهت خورشید درم خرید ماهت

2 هرگز به خطا خطی نیفتاد سر سبزتر از خط سیاهت

3 در عالم حسن پادشاهی جان همه عاشقان سپاهت

4 چون بنده شدند پادشاهانت می‌نتوان خواند پادشاهت

1 روی در زیر زلف پنهان کرد تا در اسلام کافرستان کرد

2 باز چون زلف برگرفت از روی همه کفار را مسلمان کرد

3 دوش آمد برم سحرگاهی تا دل من به زلف پیمان کرد

4 چون سحرگاه باد صبح بخاست حلقهٔ زلف او پریشان کرد

1 مرا با عشق تو جان درنگنجد چه از جان به بود آن درنگنجد

2 نه کفرم ماند در عشقت نه ایمان که اینجا کفر و ایمان درنگنجد

3 چنان عشق تو در دل معتکف شد که گر مویی شود جان درنگنجد

4 چه می‌گویم که طوفانی است عشقت به چشم مور طوفان درنگنجد

1 تا دوست بر دلم در عالم فراز کرد دل را به عشق خویش ز جان بی نیاز کرد

2 دل از شراب عشق چو بر خویشتن فتاد از جان بشست دست و به جانان دراز کرد

3 فریاد برکشید چو مست از شراب عشق بیخود شد و ز ننگ خودی احتراز کرد

4 چون دل بشست از بد و نیک همه جهان تکبیر کرد بر دل و بر وی نماز کرد

1 ای آفتاب طفلی در سایهٔ جمالت شیر و شکر مزیده از چشمهٔ زلالت

2 هم هر دو کون برقی از آفتاب رویت هم نه سپهر مرغی در دام زلف و خالت

3 بر باد داده دل را آوازهٔ فراقت در خواب کرده جان را افسانهٔ وصالت

4 عقلی که در حقیقت بیدار مطلق آمد تا حشر مست خفته در خلوت خیالت

1 عزم خرابات بی‌قنا نتوان کرد دست به یک درد بی صفا نتوان کرد

2 چون نه وجود است نه عدم به خرابات لاجرم این یک از آن جدا نتوان کرد

3 شاه مباش و گدا مباش که آنجا هیچ نشان شه و گدا نتوان کرد

4 گم شدن و بیخودی است راه خرابات توشهٔ این راه جز فنا نتوان کرد

آثار عطار نیشابوری

87 اثر از غزلیات در دیوان اشعار عطار نیشابوری در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر غزلیات در دیوان اشعار عطار نیشابوری شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی
صفحه قبلی