کسی کز حقیقت خبردار از عطار نیشابوری غزل 263
1. کسی کز حقیقت خبردار باشد
جهان را بر او چه مقدار باشد
...
1. کسی کز حقیقت خبردار باشد
جهان را بر او چه مقدار باشد
...
1. چه دانستم که این دریای بی پایان چنین باشد
بخارش آسمان گردد کف دریا زمین باشد
...
1. حدیث فقر را محرم نباشد
وگر باشد مگر زآدم نباشد
...
1. عشقت ایمان و جان به ما بخشد
لیک بیعلتی عطا بخشد
...
1. هر زمانم عشق ماهی در کشاکش میکشد
آتش سودای او جانم در آتش میکشد
...
1. هر زمان عشق تو در کارم کشد
وز در مسجد به خمارم کشد
...
1. قوت بار عشق تو مرکب جان نمیکشد
روشنی جمال تو هر دو جهان نمیکشد
...
1. نور روی تو را نظر نکشد
سوز عشق تو را جگر نکشد
...
1. نه دل چو غمت آمد از خویشتن اندیشد
نه عقل چو عشق آمد از جان و تن اندیشد
...
1. در قعر جان مستم دردی پدید آمد
کان درد بندیان را دایم کلید آمد
...
1. در عشق به سر نخواهم آمد
با دامن تر نخواهم آمد
...
1. کارم از عشق تو به جان آمد
دلم از درد در فغان آمد
...