عشق تو به سینه تاختن از عطار نیشابوری غزل 192
1. عشق تو به سینه تاختن برد
وآرام و قرار من ز من برد
1. عشق تو به سینه تاختن برد
وآرام و قرار من ز من برد
1. نام وصلش به زبان نتوان برد
ور کسی برد ندانم جان برد
1. درد من از عشق تو درمان نبرد
زانکه دلم خون شد و فرمان نبرد
1. هرچه نشان کنی تویی، راه نشان نمیبرد
وآنچه نشانپذیر نی، این سخن آن نمیبرد
1. دم عیسی است که با باد سحر میگذرد
وآب خضر است که بر روی خضر میگذرد
1. از کمان ابروش چون تیر مژگان بگذرد
بر دل آید چون ز دل بگذشت از جان بگذرد
1. هر دل که وصال تو طلب کرد
شب خوش بادش که روز شب کرد
1. چون شراب عشق در دل کار کرد
دل ز مستی بیخودی بسیار کرد
1. بس نظر تیز که تقدیر کرد
تا رخ زیبای تو تصویر کرد
1. تا دوست بر دلم در عالم فراز کرد
دل را به عشق خویش ز جان بی نیاز کرد
1. عشق تو مست جاودانم کرد
ناکس جملهٔ جهانم کرد
1. دست با تو در کمر خواهیم کرد
قصد آن تنگ شکر خواهیم کرد