1 عشق جز بخشش خدایی نیست این به سلطانی و گدایی نیست
2 هر که او برنخیزد از سر سر عشق را با وی آشنایی نیست
3 عشق وقف است بر دل پر درد وقف در شرع ما بهایی نیست
4 هر که را باز عشق صید کند بازش از چنگ او رهایی نیست
1 آیینهٔ تو سیاه رویی است او را چه خبر که ماهروی است
2 آن آینه میزدای پیوست کورا گه پشت و گاه روی است
3 آن پشت ز عشق روی گردان گر کرده تو را به راه روی است
4 کز عشق چو آفتاب گردد هر ذره اگر سیاهروی است
1 زهی زیبا جمالی این چه روی است زهی مشکین کمندی این چه موی است
2 ز عشق روی و موی تو به یکبار همه کون مکان پر گفت و گوی است
3 از آن بر خاک کویت سر نهادم که زلفت را سری بر خاک کوی است
4 چو زلفت گر نشینم بر سر خاک نمیرم نیز و اینم آرزوی است
1 هر دیده که بر تو یک نظر داشت از عمر تمام بهره برداشت
2 سرمایهٔ عمر دیدن توست وان دید تو را که یک نظر داشت
3 کور است کسی که هر زمانی در دید تو دیدهٔ دگر داشت
4 جاوید ز خویش بیخبر شد هر دل که ز عشق تو خبر داشت
1 تاب روی تو آفتاب نداشت بوی زلف تو مشک ناب نداشت
2 خازن خلد هشت خلد بگشت در خور جام تو شراب نداشت
3 ذرهای پیش لعل سیرابت چشمهٔ آفتاب آب نداشت
4 لعلت از آفتاب کرد سؤال کانچه او داشت آفتاب نداشت
1 درد دل من از حد و اندازه درگذشت از بس که اشک ریختم آبم ز سر گذشت
2 پایم ز دست واقعه در قیر غم گرفت کارم ز جور حادثه از دست درگذشت
3 بر روی من چو بر جگر من نماند آب بس سیلهای خون که ز خون جگر گذشت
4 هر شب ز جور چرخ بلایی دگر رسید هر دم ز روز عمر به دردی دگر گذشت
1 در عشق تو عقل سرنگون گشت جان نیز خلاصهٔ جنون گشت
2 خود حال دلم چگونه گویم کان کار به جان رسیده چون گشت
3 بر خاک درت به زاری زار از بس که به خون بگشت خون گشت
4 خون دل ماست یا دل ماست خونی که ز دیدهها برون گشت
1 ای دلم مست چشمهٔ نوشت در خطم از خط سیه پوشت
2 باد سرسبزی خطت که به لطف سر برون زد ز چشمهٔ نوشت
3 حلقه در گوش کرد خلق را حلقهٔ زلف بر بناگوشت
4 همچو من صد هزار سرگشته حلقه در گوش حلقهٔ گوشت
1 تا دل من راه جانان بازیافت گوهری در پردهٔ جان بازیافت
2 دل که ره میجست در وادی عشق خویش را گم کرد ره زان بازیافت
3 هر که از دشورای هستی برست آنچه مقصود است آسان بازیافت
4 یک شبی درتاخت دل مست و خراب راه آن زلف پریشان بازیافت
1 تا گل از ابر آب حیوان یافت گرد خود صد هزار دستان یافت
2 زره ابر گشت پیکان باز جوشن آب زخم پیکان یافت
3 گل خندان چو برفکند نقاب ابر را زار زار گریان یافت
4 چون صبا چاک کرد دامن گل نافهٔ مشک در گریبان یافت