عشق جز بخشش خدایی نیست از عطار نیشابوری غزل 120
1. عشق جز بخشش خدایی نیست
این به سلطانی و گدایی نیست
1. عشق جز بخشش خدایی نیست
این به سلطانی و گدایی نیست
1. آیینهٔ تو سیاه رویی است
او را چه خبر که ماهروی است
1. زهی زیبا جمالی این چه روی است
زهی مشکین کمندی این چه موی است
1. هر دیده که بر تو یک نظر داشت
از عمر تمام بهره برداشت
1. تاب روی تو آفتاب نداشت
بوی زلف تو مشک ناب نداشت
1. درد دل من از حد و اندازه درگذشت
از بس که اشک ریختم آبم ز سر گذشت
1. در عشق تو عقل سرنگون گشت
جان نیز خلاصهٔ جنون گشت
1. ای دلم مست چشمهٔ نوشت
در خطم از خط سیه پوشت
1. تا دل من راه جانان بازیافت
گوهری در پردهٔ جان بازیافت
1. تا گل از ابر آب حیوان یافت
گرد خود صد هزار دستان یافت
1. تا دل ز کمال تو نشان یافت
جان عشق تو در میان جان یافت
1. دل کمال از لعل میگون تو یافت
جان حیات از نطق موزون تو یافت