1 عشق تو قلاوز جهان است سودای تو رهنمای جان است
2 وصل تو خلاصهٔ وجود است درد تو دریچهٔ عیان است
3 هاروت تو چاره ساز سحر است یاقوت تو مایهبخش جان است
4 کس را ز دهان تو سخن نیست زان روی که نقطه گمان است
1 شمع رویت را دلم پروانهای است لیک عقل از عشق چون بیگانهای است
2 پر زنان در پیش شمع روی تو جان ناپروای من پروانهای است
3 بر سر موی است جان کز دیرگاه یک سر موی توام در شانهای است
4 زلف تو زنار خواهم کرد از آنک هر شکن از زلف تو بتخانهای است
1 عشق جز بخشش خدایی نیست این به سلطانی و گدایی نیست
2 هر که او برنخیزد از سر سر عشق را با وی آشنایی نیست
3 عشق وقف است بر دل پر درد وقف در شرع ما بهایی نیست
4 هر که را باز عشق صید کند بازش از چنگ او رهایی نیست
1 هر که درین درد گرفتار نیست یک نفسش در دو جهان کار نیست
2 هر که دلش دیدهٔ بینا نیافت دیدهٔ او محرم دیدار نیست
3 هر که ازین واقعه بویی نبرد جز به صفت صورت دیوار نیست
4 خوار شود در ره او همچو خاک هرکه در این بادیه خونخوار نیست
1 زان پیش که بودها نبودست بود تو ز ما جدا نبودست
2 چون بود تو بود بود ما بود کی بود که بود ما نبودست
3 گر بود تو بود بود ما نی موقوف تو بد چرا نبودست
4 ما بر در تو چو خاک بودیم نه آب و نه گل هوا نبودست
1 شمع رویت ختم زیبایی بس است عالمی پروانه سودایی بس است
2 چشم بر روی تو دارم از جهان گر سوی من چشم بگشایی بس است
3 گرچه رویت کس سر مویی ندید گر سر موییم بنمایی بس است
4 من نمیدارم ز تو درمان طمع درد بر دردم گر افزایی بس است
1 ای دلشده دلربای من کیست از جای شدم به جای من کیست
2 بیگانه شدم ز هر دو عالم واگه نه که آشنای من کیست
3 ره گم کردم درین بیابان کو رهبر و رهنمای من کیست
4 جان میکاهم درین ره دور پیک ره جانفزای من کیست
1 تا گل از ابر آب حیوان یافت گرد خود صد هزار دستان یافت
2 زره ابر گشت پیکان باز جوشن آب زخم پیکان یافت
3 گل خندان چو برفکند نقاب ابر را زار زار گریان یافت
4 چون صبا چاک کرد دامن گل نافهٔ مشک در گریبان یافت
1 عشق تو ز اختیار بیرون است وصل تو ز انتظار بیرون است
2 چون با تو نهم قرار وصلت چون کار تو از قرار بیرون است
3 مرغی که دراوفتد به دامت هر لحظه ز صد هزار بیرون است
4 جانهای عزیز را درین درد سرگشتگی از شمار بیرون است
1 لعلت از شهد و شکر نیکوتر است رویت از شمس و قمر نیکوتر است
2 خادم زلف تو عنبر لایق است هندوی رویت بصر نیکوتر است
3 حلقههای زلف سرگردانت را سر ز پا و پا ز سر نیکوتر است
4 از مفرحها دل بیمار را از لب تو گلشکر نیکوتر است