1 چون شاه جهان کمان کشیدن گیرد پیروزی از آسمان رسیدن گیرد
2 هر تیر کز آن کمان پریدن گیرد صبحی دگر از ظفر دمیدن گیرد
1 ای شاه زتو تخت همی نازد و زین وز دولت تو داد همی یابد دین
2 تا روی زمین گرفتهای زیر نگین خصمان تو رفتهاند در زیر زمین
1 ای تیغ تو با قوت مریخ و زحل رای تو چو آفتاب در برج جَمَل
2 گر خصم تو بر چرخگریزد بهمثل در دامن عمر او رسد دست اجل
1 هر شب غم تو به مه اشارتکُنَدَم وز چشم پر آب خواب غارت کندم
2 یک شب نگذارد که کنم دیده فراز چندان که خیال تو زیادت کندم
1 رفتی و به یک بارگرفتی کم من کشته شدم و نداشتی ماتم من
2 داغ تو بسوخت این دل پر غم من ای داغ تو گرم سرد کردی دم من
1 شاها خردت هست به می خوردن یار شاید که شب و روز همین داری کار
2 می خوردن تو فلک چو بیند هر بار خواهد که کند ستارگان بر تو نثار
1 تا فتح تو تاریخ مسلمانی شد پیروزی تو اصل جهانبانی شد
2 تا خان ز سیاست تو زندانی شد از بیم تو چشم خانیان خانی شد
1 خستی دل من به غمزه ای بدر منیر چونانکه ملک سینهٔ من خست به تیر
2 در سینه و دلکنون دو پیکان دارم از سینه و دل هر دو برون آمدهگیر
1 افروخته دولت شه عالم رای ملکافزای است و عدل گستر همهجای
2 زین دولت عدل گستر ملکافزای جشم بد خلق دور داراد خدای
1 حوران سپاهت ای شه شیر شکر در آب روان همی نمایند صُوَر
2 آن است مرادشان که باشند مگر در خدمت مجلس تو اِستاده کمر