شاها چو دلت در از امیر معزی نیشابوری رباعی 97
1. شاها چو دلت در صف تدبیر آید
او را مدد از عالم تقدیر آید
1. شاها چو دلت در صف تدبیر آید
او را مدد از عالم تقدیر آید
1. چون آتش خاطر مرا شاه بدید
از خاک مرا بر زبر ماه کشید
1. حوران سپاهت ای شه شیر شکر
در آب روان همی نمایند صُوَر
1. دست مَلِک ملوکِ عالمْ سنجر
بحری است که در جهان چنان نیست دگر
1. چون بر دل و سر نهم دو دست ای دلبر
می پیش من آوری که بستان و بخور
1. ای رفته ز خانه مدتی سوی سفر
باز آمده سوی خانه با فتح و ظفر
1. چون نرگس اگر نهیم در خاکستر
ور داریم اندر آب چون نیلوفر
1. هستند به بزمت ای شه شیر شکار
مرغان شبه تن و عقیقین منقار
1. شاها خردت هست به می خوردن یار
شاید که شب و روز همین داری کار
1. ای دشمن تو به قبضهٔ قهر اندر
رای تو بصر به دیدهٔ دهر اندر
1. هرگز نشوم من از بت و باده صبور
کز بت همه راحت است و از باده سرور
1. ای شاه کجا گرم کنی بارهٔ بور
صدگور بیفکنی به یک بار به زور