1 تیراندازان همه گرو در بستند بردند گمان که با ملک همدستند
2 آخر همه عاجز و خجل بنشستند وز شرم ملک تیر و کمان بشکستند
1 از عمر شبی به کام دل دوشم بود کاواز سرود و رود درگوشم بود
2 بگذشته و بامداد فرموشم بود مهتاب نبود و مه در آغوشم بود
1 هرگز نشوم من از بت و باده صبور کز بت همه راحت است و از باده سرور
2 از دست و کنار خویش کی دارم دور پروردهٔ آفتاب و برکردهٔ حور
1 عشقت صنما به روی زردم دارد وز کام و هوای خویش فردم دارد
2 این خود صنما قاعدهٔ بخت من است با هر که وفا کنم به دردم دارد
1 ای شاه جهان دو گوشهٔ روی زمین در قبضهٔ ملک توست تایومالدین
2 تیغ تو همیکند شبیخون و کمین یک ساله بر آنگوشه و یک ساله بر این
1 در عشق تو ای صنم مرا رای نماند وان طبع لطیف حکمت آرای نماند
2 بر جای همی بود دلم بیغم تو تا جای غم تو گشت بر جای نماند
1 هرکس که سزای افسر وگاه بود خدمتگر این خدمت درگاه بود
2 در روی زمین اگر بسی شاه بود شاه همه سنجر ملکشاه بود
1 هر دم زادمیا خجسته دیدار تری با خیل مخالفان نبرد آغازی
2 هرچند که مهتری نکوکارتری سَرشان بَدَل گوی همی اندازی
1 چون ابر کف تو بیند ای خسرو شرق از تو نکند به جود تا دریا فرق
2 گردد خجل و شود به آب اندر غرق از رشک بگرید و برو خندد برق
1 تا دید زمانه در دلم غایت عشق در پیش دلم همی کشد رایت عشق
2 گر وحی زآسمان گسسته نشدی درشان دل من آمدی آیت عشق