چون شاه سوی تخت از امیر معزی نیشابوری رباعی 73
1. چون شاه سوی تخت سرافراز آمد
پیرامن او بخت بهپرواز آمد
1. چون شاه سوی تخت سرافراز آمد
پیرامن او بخت بهپرواز آمد
1. چون رخ بگشاد آن نگار دلبند
جای صلوات باشد و جای سپند
1. گر ابر به جود خویشتن را چو تو خواند
فراش تو بود او همیگرد نشاند
1. از هیبت تو به روم کفار نماند
وز نصرت تو به روم زنار نماند
1. در عشق تو ای صنم مرا رای نماند
وان طبع لطیف حکمت آرای نماند
1. ای شاه بنای ملک محکم بهتو ماند
باغ ظفر و فتوح خرم به تو ماند
1. در عشق تو زیر و بم همآواز منند
اندیشه و باد سرد دمساز من اند
1. تیراندازان همه گرو در بستند
بردند گمان که با ملک همدستند
1. خصمان تو لاف سپر زرد زدند
شش پنج به گاه ماندن نرد زدند
1. چون باز خیال تو پر و بال زند
در جان رهی عشق تو چنگال زند
1. هر شب که رهی فال ز روی تو زند
مرغی شود و بال به سوی تو زند
1. ترکان ملک با خرد و باهوشند
حور شَبَه زلف و دیو آهن پوشند