1 جاوید شها عز و شرف باد تو را تیغ و قلم و جام به کف باد تو را
2 از تاجوران هزار صف باد تو را صد شاه خلیفهٔ خَلَف باد تو را
1 هرگز دل تو به هیچکس شاد مباد وز بند تو بندهٔ تو آزاد مباد
2 تا عشق تو را دلم عمارت نکند ویران شدهٔ عشق تو آباد مباد
1 ای شاه به دولت از جهان بهر توراست بر جان و تن مخالفان قهر توراست
2 سلطانی عصر و شاهی دهر توراست با این همه فتح ماوراءالنهر تو راست
1 گر یابد زهره آگهی از نامت خواهد که بهجای میبود در جامت
2 گر ماه ز چرخ بشنود پیغامت آید به زمین و اوفتد در دامت
1 گر خصم نخواست از حسد کار توراست ایزد ملکا هر آنچه او خواست نخواست
2 امروز که راست این سعادت که تو راست اقبال فزون گشته و خصمان کم و کاست
1 هر کار که هست جز به کام تو مباد هر خصم که هست جز به دام تو مباد
2 هر شاه که هست جز غلام تو مباد هر خطبه که هست جز به نام تو مباد
1 شاها همه تدبیر صواب است تو را وز بخت به فرخی جواب است تو را
2 آتش تیغی و نفع آب است تورا از خاکی و نور آفتاب است تورا
1 سلطان علم عدل به هر عالم زد درکشور روم عالمی بر هم زد
2 هر دم ز قیاس عیسی مریم زد نگذاشت که نیز هیچ کافر دم زد
1 دست مَلِک ملوکِ عالمْ سنجر بحری است که در جهان چنان نیست دگر
2 چون باد سخاکند بر آن بحرگذر موجش همه دُر باشد و آبش همه زر
1 ای سیمبر از عشق تو در رشته شدم در خون دل از غم تو آغشته شدم
2 در بادیهٔ فراق سرگشته شدم تو زنده بمانیا که منکشته شدم