جانیکه زمهر از امیر معزی نیشابوری رباعی 61
1. جانیکه زمهر توست نقصان نبرد
دردی که زکین توست درمان نبرد
1. جانیکه زمهر توست نقصان نبرد
دردی که زکین توست درمان نبرد
1. تا عصمت ایزدت نکوخواه نکرد
توقیع تو اِعتَصَمت بِالله نکرد
1. ایزد که بنای دولتت عالی کرد
نگذاشت که خصم با تو محتالی کرد
1. چون شاه جهان کمان کشیدن گیرد
پیروزی از آسمان رسیدن گیرد
1. هر تیر که شاه تیر گیر اندازد
گویی که ز گردون اثیر اندازد
1. ای شاه زمین فلک سریرتو سزد
مریخ به جَدْی پرّ تیر تو سزد
1. سلطان علم عدل به هر عالم زد
درکشور روم عالمی بر هم زد
1. من با تو بتا نفس نمییارم زد
در موکب تو جرس نمییارم زد
1. چون شاه سرای پرده بر هامون زد
از دجله و نیل خیمه تا جیحون زد
1. هر شب که وصال یار دلبر باشد
شب زورق و ماه باد صرصر باشد
1. گر نعمت دشمنت ز حد بیرون شد
بنگر که به عاقبت ز محنت چون شد
1. تا فتح تو تاریخ مسلمانی شد
پیروزی تو اصل جهانبانی شد