1 هرگز دل تو به هیچکس شاد مباد وز بند تو بندهٔ تو آزاد مباد
2 تا عشق تو را دلم عمارت نکند ویران شدهٔ عشق تو آباد مباد
1 گیتی ملکا جز به تو آباد مباد در عادت تو جز هنر و داد مباد
2 خصم تو ز بند محنت آزاد مباد هر کاو به تو شادی نکند شاد مباد
1 هر کار که هست جز به کام تو مباد هر خصم که هست جز به دام تو مباد
2 هر شاه که هست جز غلام تو مباد هر خطبه که هست جز به نام تو مباد
1 ای ناصر دین ناصر تو یزدان باد اقبال تو در تن سعادت جان باد
2 گردون به مراد رای تو گردان باد وز گردش آن هر چه تو خواهی آن باد
1 دلها همه در زلف تو آویخته باد جانها همه از طبع تو آمیخته باد
2 هر شور که در جهان برانگیزد چرخ آن شور ز جعد زلفت انگیخته باد
1 ایزد ملکا سعادت جم به تو داد ملک همه شاهان مقدم به تو داد
2 چون تاج و سریر و تیغ و خاتم به تو داد شاهی به تو ختمکرد و عالم به تو داد
1 تا دولت تو به گرد گردون گردد تا دولت تو به گرد گردون گردد
2 ور با تو ستارهای دگرگون گردد تیره شود و ز چرخ بیرون گردد
1 ای از همه خسروان چو افریدون فرد وز دولت تو رسیده بر گردون گَرد
2 ای گشته به دولت تو روزافزون مرد ایزد به تو این جهان اهمها میمون کرد
1 ای صدر جهان هرکه میکین تو خورد از رنج خمارگشت با ناله و درد
2 گر شیر سیه بود به هنگام نبرد شد عاقبت کار به حال سگ زرد
1 عشقت صنما به روی زردم دارد وز کام و هوای خویش فردم دارد
2 این خود صنما قاعدهٔ بخت من است با هر که وفا کنم به دردم دارد