1 خورشید چو بیند ای ملک رای تورا وین فر و جمال عالم ارای تورا
2 جوینده شود بزمگه و جای تو را تا سجده برد خاککف پای تورا
1 آنکسکه چراغ مهر تو در بر یافت در خاک به فر دولت تو زر یافت
2 وانکس که خیال کین تو در سر یافت در آب ز روی خویش نیلوفر یافت
1 گیتی ملکا جز به تو آباد مباد در عادت تو جز هنر و داد مباد
2 خصم تو ز بند محنت آزاد مباد هر کاو به تو شادی نکند شاد مباد
1 دولت که همه جهان بهسنجر دادست داند به یقین که خوب و درخور دادست
2 سنجر که وزارت به مظفر دادست شک نیست که حق به دست حقور دادست
1 شاها ادبی کن فلک بد خو را گر چشم رسانید رخ نیکو را
2 گرگوی خطا کرد به چوگانش زن ور اسب خطا کرد به من بخش او را
1 تا دولت تو به گرد گردون گردد تا دولت تو به گرد گردون گردد
2 ور با تو ستارهای دگرگون گردد تیره شود و ز چرخ بیرون گردد
1 ای ناصر دین ناصر تو یزدان باد اقبال تو در تن سعادت جان باد
2 گردون به مراد رای تو گردان باد وز گردش آن هر چه تو خواهی آن باد
1 ای شاه چو بیند آسمان رای تو را وین طبع لطیف رامش افزای تو را
2 احسنت زند طلعت زیبای تو را خواهد که شود خاک کف پای تو را
1 دولت که تو را داد به من زایل نیست وین دلکه مرا داد به تو غافل نیست
2 از دولت و دل هر چه رود باطل نیست بیدولت و دل مراد کس حاصل نیست
1 ای داده به تو خدای جاه پدرت خرم به تو میران و سپاه پدرت
2 گر بیپدرت بماند گاه پدرت اندی که تویی به جایگاه پدرت