1 بر خلق توراست پادشاهی ملکا وز ماه توراست تا به ماهی ملکا
2 دور فلک و حکم الهی ملکا آن باد و چنان بادکه خواهی ملکا
1 در زلف تو آویخته دلبندی ها پیش خردت خیره خردمندی ها
2 در دل دارم که بندگیهات کنم تا خود چه کنی تو از خداوندی ها
1 ای جام تو آب و آتش ناب شراب ای خون عدو ز آتش شمشیر تو آب
2 گه آتش را کنی تو از آب نقاب گه بفروزی ز روی آب آتش ناب
3 یازندهتر از روزشماری ای شب تاریکتر از زلف نگاری ای شب
4 از روز همی یاد نداری ای شب گویی که سپیدهدم نداری ای شب
1 تا شاه نشاط دجله کردست امشب اندر دل بندگان فزودست طرب
2 دریاست شه پاکدل پاک نسب دریا به میان دجله در هست عجب
1 کوه از صف ترکان ملک گردد پست ز ایشان به هنر یکی و از خصمان شصت
2 در مجلس و میدان شه حورپرست دارند نهاده جام و جان برکفِ دست
1 ای شاه زمین بر آسمان داری تخت سست است عدو تا تو کمان داری سخت
2 حمله سبک آری وگران داری لخت پیری تو به تدبیر و جوان داری بخت
1 ای داده به تو خدای جاه پدرت خرم به تو میران و سپاه پدرت
2 گر بیپدرت بماند گاه پدرت اندی که تویی به جایگاه پدرت
1 بر خاک سر کوی تو ای عشق پرست تنها نه منم فتاده شوریده و مست
2 چون من به سر کوی تو صد عاشق هست از پای بیفتاده و جان بر کف دست
1 تا شاه گشاده دست بر تخت نشست دست همه بیدادگران سخت ببست
2 دستور به دستوری شاه اندر دست از پای فتاده را همی گیرد دست
1 این ابر که دُرّ شاهوار آوردست بر شادی جشن شهریار آورده ست
2 آورده نثار مهرگانی هر کس او نیز چو دیگران نثار آورده است