1 ای شاه فلک یاد تو را نوش گرفت شمشیر تو را ظفر در آغوش گرفت
2 اقبال تو را غاشیه بر دوش گرفت ادبار مخالف تو را گوش گرفت
1 این ابر که دُرّ شاهوار آوردست بر شادی جشن شهریار آورده ست
2 آورده نثار مهرگانی هر کس او نیز چو دیگران نثار آورده است
1 کوه از صف ترکان ملک گردد پست ز ایشان به هنر یکی و از خصمان شصت
2 در مجلس و میدان شه حورپرست دارند نهاده جام و جان برکفِ دست
1 علم تو زعلم خضر و آصف بیش است حلم تو زحلم مَعن وَاحنَف بیش است
2 از صاعقه شمشیر تو را تف بیش است وز مورچه ترکان تو را صف بیش است
1 شاها همه آشوب ز بدخواه تو خاست دادار جز آن خواست که بدخواه تو خواست
2 پیغمبری ملوک بیوحی تو راست کارت همه معجزات را ماند راست
1 ای جام تو آب و آتش ناب شراب ای خون عدو ز آتش شمشیر تو آب
2 گه آتش را کنی تو از آب نقاب گه بفروزی ز روی آب آتش ناب
3 یازندهتر از روزشماری ای شب تاریکتر از زلف نگاری ای شب
4 از روز همی یاد نداری ای شب گویی که سپیدهدم نداری ای شب
1 خالق همه اقبال خلایق به تو داد تا دهر بود بقای اقبال تو باد
2 تو باده به دست همچنین با دل شاد بدخواه تو جان و خان و مان داده به باد
1 نور ملک ای ملک به نام تو درست دور فلک ای ملک به دام تو درست
2 کان ظفر ای ملک به کام تو درست جان طرب ای ملک به جام تو درست
1 بیدادی و فتنه در جهان آیین نیست شادند جهانیان و کس غمگین نیست
2 گل هست به باغ ملک اگر نسرین نیست رکنالدین هست اگر معزالدین نیست
1 رخشنده چو مهرست ضمیری که تو راست عالی چو سپهرست سریری که تو راست
2 فرمانده خلق است مشیری که تو راست مخدوم جهان است وزیری که توراست