1 بر خاک سر کوی تو ای عشق پرست تنها نه منم فتاده شوریده و مست
2 چون من به سر کوی تو صد عاشق هست از پای بیفتاده و جان بر کف دست
1 آن ابر که خاطرش به خاطر برق است وان بحر که خلق در نوالش غرق است
2 وان شمس که تاج دولتش بر فرق است طبع و دل و همت رئیس الشرق است
1 گر نور مه و روشنی شمع توراست پس سوزش وکاهش من از بهر چراست
2 گر شمع تویی مرا چرا باید سوخت ور ماه تویی مرا چرا باید کاست
1 مخلوق فراوان است الله یکی است وانجا که حقیقت است درگاه یکی است
2 هستند ستارگان بسی، ماه یکی است بسیار ملک هست، ملکشاه یکی است
1 ای شاه دل روشن تو جوشن توست عالم شده روشن از دل روشن توست
2 پریدن جبریل به پیرامن توست صید ملکالموت سر دشمن توست
1 گر سینه بخست شاه سنجر ما را کم نیست خمار عشق در سر ما را
2 گر دل برُبود یار دلبر ما را پیکان بَدَل دل است در بر ما را
1 تا شاه نشاط دجله کردست امشب اندر دل بندگان فزودست طرب
2 دریاست شه پاکدل پاک نسب دریا به میان دجله در هست عجب
1 مهرست ظفر نگین فرمان تو را صید است بهشت دام احسان تو را
2 خاک است ستاره صحن میدان تو را گوی است زمانه خَمٌ جوگان تورا
1 ای یار چو روزگار یار من و توست بس کس که حسود روزگار من و توست
2 این باده که اندوهگسار من و توست برگیر و بیا که کار کار من و توست
1 در عشق توام امید بهروزی نیست وز عهد شب وصال تو روزی نیست
2 از آتش تو دلم چرا میسوزد چون هیچ تو را عادت دلسوزی نیست