1 ای شاه زمین فلک سریرتو سزد مریخ به جَدْی پرّ تیر تو سزد
2 خورشید نگویم که دبیر تو سزد یک نقطه ز اتوقیعا وزیر تو سزد
1 ایزد که بنای دولتت عالی کرد نگذاشت که خصم با تو محتالی کرد
2 گر خصم نکرد دل ز کینت خالی اندیشهٔ تو جهان ازو خالی کرد
1 گر بر فلک از تاجوران راه کنند وز قدرت و قدر دست بر ماه کنند
2 ور دست فلک ز دهر کوتاه کنند آخر همه خطبه بر ملکشاه کنند
1 ای یار شبی که بیرخت بگذارم پروین بود از غم تو آن شب یارم
2 یک نیمه زشب چشم به پروین دارم یک نیمه همی ز چشم پروین بارم
1 ای عشق تو عمرم به کران آوردی ای هجر تنم را به فغان آوردی
2 ای دل تو مرا کار به جان آوردی ای دیده دلم را به زبان آوردی
1 گر نعمت دشمنت ز حد بیرون شد بنگر که به عاقبت ز محنت چون شد
2 از قارون گر به مال و گنج افزون شد در زیر زمین نهفته چون قارون شد
1 ای دشمن تو به قبضهٔ قهر اندر رای تو بصر به دیدهٔ دهر اندر
2 شکر تو فریضه ست به هر شهر اندر خاصه به دیار ماوَرَالنَّهر اندر
1 زاهد نکند توبه به زهد ای ساقی هرچند عیان عمل نمود ای ساقی
2 پرکن قدحی شراب زود ای ساقی کاندر ازل آنچه بود، بود ای ساقی
1 این مجلس شاه و گلفشان اندروی خلدست و نعیم جاودان اندروی
2 وین خانه و این آب روان اندر وی چرخ است و رهکاهشکان اندر وی
1 ای شاه نگویمت که چون گردونی زیراکه به قدر و جاه از او افزونی
2 از قدر و محل همی ندانم چونی گوییکه ز وهم آدمی بیرونی