1 چون بر دل و سر نهم دو دست ای دلبر می پیش من آوری که بستان و بخور
2 جانا زکف تو چون ستانم ساغر دستی بر دل نهاده دستی بر سر
1 ای رفته ز خانه مدتی سوی سفر باز آمده سوی خانه با فتح و ظفر
2 هرگز سفری چنین که کردست دگر افروخته روی ملک و افراخته سر
1 چون نرگس اگر نهیم در خاکستر ور داریم اندر آب چون نیلوفر
2 ور بسپریم به پای همچون گل تر از شرم تو چون بنفشه بر نارم سر
1 هستند به بزمت ای شه شیر شکار مرغان شبه تن و عقیقین منقار
2 از بهر نشاط تو به روزی صد بار آیند همی چو مطربان در گفتار
1 شاها خردت هست به می خوردن یار شاید که شب و روز همین داری کار
2 می خوردن تو فلک چو بیند هر بار خواهد که کند ستارگان بر تو نثار
1 ای دشمن تو به قبضهٔ قهر اندر رای تو بصر به دیدهٔ دهر اندر
2 شکر تو فریضه ست به هر شهر اندر خاصه به دیار ماوَرَالنَّهر اندر
1 هرگز نشوم من از بت و باده صبور کز بت همه راحت است و از باده سرور
2 از دست و کنار خویش کی دارم دور پروردهٔ آفتاب و برکردهٔ حور
1 ای شاه کجا گرم کنی بارهٔ بور صدگور بیفکنی به یک بار به زور
2 گر بهمن و بهرام برآیند ازگور گویند که کار توست افکندن گور
1 خستی دل من به غمزه ای بدر منیر چونانکه ملک سینهٔ من خست به تیر
2 در سینه و دلکنون دو پیکان دارم از سینه و دل هر دو برون آمدهگیر
1 گر بخت بلند خواهی و عمر دراز از دولت برکیارقی سر بفراز
2 گر کالبد ملوک جان یابد باز از وی همه برکیارق آید آواز