1 از کوی تو تا کوی من ای شمع طراز دریاست ز اشک من همه راه دراز
2 گر هست درآمدن بهکشتیت نیاز زان دل که زمن ربودهای کشتی ساز
1 چون چشم تو بر دلم شود تیر انداز زلف تو شود پیش دلم جوشن ساز
2 کوته نکنم دو دست از آن زلف دراز کاو تیر به جوشن از دلم دارد باز
1 از جور قد بلند و موی پستش وز کافری نرگس ِ بی میْ مستش
2 گریان به کلیسیا شوم بنشینم ناقوس به یک دست و به دستی دستش
1 شاهی که به رزم کاویان داشت درفش گر زنده شود پیش تو بردارد کفش
2 ای کرده دل خصم خلاف تو بنفش بشت است دل خصم و خلاف تو درفش
1 در عشق تو بیروان نَوان بودم دوش آشفته دل و رمیده جان بودم دوش
2 مرغی که به تیغ نیم بسملگردد دور از بر تو راست چنان بودم دوش
1 دستور و شهنشه از جهان رایت خوش بردند و مصیبتی نیامد زین بیش
2 بس دل که شدی ز مرگ شاهنشه ریش گر کشتن دستور نبودی از پیش
1 نشناخت ملک سعادت اختر خویش در منقبت وزیر خدمتگر خویش
2 بگماشت بلای تاج برکشور خویش تا در سر تاجکرد آخر سر خویش
1 چون ابر کف تو بیند ای خسرو شرق از تو نکند به جود تا دریا فرق
2 گردد خجل و شود به آب اندر غرق از رشک بگرید و برو خندد برق
1 تا دید زمانه در دلم غایت عشق در پیش دلم همی کشد رایت عشق
2 گر وحی زآسمان گسسته نشدی درشان دل من آمدی آیت عشق
1 چشمی دارم ز اشک پیمانهٔ عشق جانی دارم ز سوز پروانهٔ عشق
2 هر روز منم مقیم درخانهٔ عشق هشیار همه جهان و دیوانهٔ عشق