چشم من و چشم از امیر معزی نیشابوری رباعی 133
1. چشم من و چشم آن بت تنگ دهان
در بیع و شری شدند و در سود و زیان
1. چشم من و چشم آن بت تنگ دهان
در بیع و شری شدند و در سود و زیان
1. تیغ ملک شرق خداوند جهان
شیری است تنش به جمله چنگال و دهان
1. هر شاه که داشت دولت و بخت جوان
هر دو یله کرد و خود برون شد زمیان
1. نه با منی ار چه همنشینی با من
ای بس دوری که از تو بینم تا من
1. رفتی و به یک بارگرفتی کم من
کشته شدم و نداشتی ماتم من
1. بگرفت شها قضای بد دامن من
تا لشکر غم نشست پیرامن من
1. ای چرخکمر مبند برکینه من
بگزار حق خدمت دیرینهٔ من
1. نازید به گرز گاوسار افریدون
در دست تو گرز شیر سارست کنون
1. گر حاجب و چاوش تو ای ناصر دین
برکشور روم و چین گشایند کمین
1. ای شاه زتو تخت همی نازد و زین
وز دولت تو داد همی یابد دین
1. ای حیدر و جمشید به شمشیر و نگین
دارندهٔ دولتی و دارندهٔ دین
1. ای شاه جهان دو گوشهٔ روی زمین
در قبضهٔ ملک توست تایومالدین