خستی دل من به از امیر معزی نیشابوری رباعی 109
1. خستی دل من به غمزه ای بدر منیر
چونانکه ملک سینهٔ من خست به تیر
1. خستی دل من به غمزه ای بدر منیر
چونانکه ملک سینهٔ من خست به تیر
1. گر بخت بلند خواهی و عمر دراز
از دولت برکیارقی سر بفراز
1. از کوی تو تا کوی من ای شمع طراز
دریاست ز اشک من همه راه دراز
1. چون چشم تو بر دلم شود تیر انداز
زلف تو شود پیش دلم جوشن ساز
1. از جور قد بلند و موی پستش
وز کافری نرگس ِ بی میْ مستش
1. شاهی که به رزم کاویان داشت درفش
گر زنده شود پیش تو بردارد کفش
1. در عشق تو بیروان نَوان بودم دوش
آشفته دل و رمیده جان بودم دوش
1. دستور و شهنشه از جهان رایت خوش
بردند و مصیبتی نیامد زین بیش
1. نشناخت ملک سعادت اختر خویش
در منقبت وزیر خدمتگر خویش
1. چون ابر کف تو بیند ای خسرو شرق
از تو نکند به جود تا دریا فرق
1. تا دید زمانه در دلم غایت عشق
در پیش دلم همی کشد رایت عشق
1. چشمی دارم ز اشک پیمانهٔ عشق
جانی دارم ز سوز پروانهٔ عشق