1 چشمی دارم ز اشک پیمانهٔ عشق جانی دارم ز سوز پروانهٔ عشق
2 هر روز منم مقیم درخانهٔ عشق هشیار همه جهان و دیوانهٔ عشق
1 لبیک دهد بخت چو آواز دهی تکبیرکند چو رزم را ساز دهی
2 آنرا که بهدست خویش بگماز دهی اقبال گذشته را بدو باز دهی
1 چون چشم تو بر دلم شود تیر انداز زلف تو شود پیش دلم جوشن ساز
2 کوته نکنم دو دست از آن زلف دراز کاو تیر به جوشن از دلم دارد باز
1 ای کرده سپهر و اختران یاری تو فخرست جهان را ز جهانداری تو
2 مستند مخالفان ز هشیاری تو بخت همه خفته شد ز بیداری تو
1 ای شاه تورا ماه نگین خواهد بود زیرِ قدمت ملک زمین خواهد بود
2 ملک تو ز روم تا به چین خواهد بود ملک تو ز روم تا به چین خواهد بود
1 سلطان جهان برکیارق باید کز دولت او جهان همی آراید
2 بس برناید تا هنرش بِفْزاید بندد کمر و همه جهان بگشاید
1 ای ماه کمان شهریاری گویی یا ابروی آن طرفه نگاری گویی
2 نعلی زده از زرّ عیاری گویی درگوش سپهر گوشواری گویی
1 هر سال بهکار ملک بیدار تری چون گوی زنی شها و چوگان بازی
2 هر روز سخی تری و دیندارتری چوگان ز خمیده قد ایشان سازی
1 زین فتح که کرد شاه در کشور چین هم ملک همی نازد و هم دولت و دین
2 هر مملکتی که هست بر روی زمین بوالفتح ملکشاه کند فتح چنین
1 ای چرخکمر مبند برکینه من بگزار حق خدمت دیرینهٔ من
2 آسایش سینهٔ مرا درمان کن کاسایش سینههاست در سینهٔ من