1 هرکس که سزای افسر وگاه بود خدمتگر این خدمت درگاه بود
2 در روی زمین اگر بسی شاه بود شاه همه سنجر ملکشاه بود
1 هر بزم که کردی همه بهروزی بود کار تو نشاط و مجلس افروزی بود
2 هر رزم که کردی همه پیروزی بود هرچ آن دگری خواست تو را روزی بود
1 دجله ملکا زمان زمان بفزاید تا با تو به جود اخویشا پهلو ساید
2 چون دجله هزار اگر تو را پیش آید در جنب دل تو قطرهای ننماید
1 خرگه زند وکارکسی نگشاید مطبخ زند و نان به کسی ننماید
2 گر دود به مطبخش درآید شاید کز مطبخ او دود همی برناید
1 سلطان جهان برکیارق باید کز دولت او جهان همی آراید
2 بس برناید تا هنرش بِفْزاید بندد کمر و همه جهان بگشاید
1 از درگه تو ملوک را تاج آید در همّت تو هزار معراج آید
2 توقیع تو چون به دست محتاج آید چونکعبه بود که بیش حُجاج آید
1 شاها چو دلت در صف تدبیر آید او را مدد از عالم تقدیر آید
2 تیغ تو جهانگرفت آری شک نیست آن راکه تو برکشی جهانگیر آید
1 چون آتش خاطر مرا شاه بدید از خاک مرا بر زبر ماه کشید
2 چون آب یکی ترانه از من بشنید چون باد یکی مرکب خاصم بخشید
1 حوران سپاهت ای شه شیر شکر در آب روان همی نمایند صُوَر
2 آن است مرادشان که باشند مگر در خدمت مجلس تو اِستاده کمر
1 دست مَلِک ملوکِ عالمْ سنجر بحری است که در جهان چنان نیست دگر
2 چون باد سخاکند بر آن بحرگذر موجش همه دُر باشد و آبش همه زر