شاه جهان که خسرو از امیر معزی نیشابوری قصیده 70
1. شاه جهان که خسرو فرخنده اخترست
بر شرق و غرب پادشه عدل گسترست
1. شاه جهان که خسرو فرخنده اخترست
بر شرق و غرب پادشه عدل گسترست
1. صنم من پسری لاله رخ و سیمبرست
سخت زیبا صنم و سخت به آیین پسرست
1. کف دست موسای پیغمبرست
و یا آتش اژدها پیکرست
1. چه صورت است که بیجان بدیع رفتارست
چه پیکرست که بیدل شگفت گفتارست
1. با من امروز آن شکر لب را زبانی دیگرست
وز لطافت بر زبان او نشانی دیگرست
1. فرخ ملک مشرق مهمان وزیرست
والا عضد دولت نزدیک مجیرست
1. شاهی که عدل و جود همه روزگار اوست
تاریخ نصرت و ظفر از روزگار اوست
1. ای آفتاب شاهی تخت آسمان توست
ملک زمین مسخر حکم روان توست
1. سروی بهراستی چو تو در جویبار نیست
نقشی به نیکویی چو تو در قندهار نیست
1. هر دل که جای دوستی شهریار نیست
برکام خویشتن نفسی کامکار نیست
1. ذوالجلال است آن که در وصف جلالش بار نیست
هرچه خواهد آن کند کاری برو دشوار نیست
1. عالم چو بوی عافیت شهریار یافت
بشکفت پیش از آنکه نسیم بهار یافت