خداوندی که تاج از امیر معزی نیشابوری قصیده 58
1. خداوندی که تاج دین و دنیاست
بهدولت دین و دنیا را بیاراست
1. خداوندی که تاج دین و دنیاست
بهدولت دین و دنیا را بیاراست
1. ای خسروی که مشرق و مغرب بهم توراست
وی داوری که هم عرب و هم عجم تو را است
1. ای صاحب اعلی دل تو عالم اعلاست
رای تو چو خورشید، درخشنده و والاست
1. آن خداوندی که او بر پادشاهان پادشاست
مستحق عُدّت و مجد و جلال و کبریاست
1. ای سروری که قول تو چون وحی منزل است
کارت چون معجزات رسولان مُرسَل است
1. روی آن تُرک جهان آرای ماه روشن است
زلف او در تیره شب بر ماه روشن جوشن است
1. از زین دین عراق و خراسان مزین است
این را دلیل ظاهر و حجت مبرهن است
1. تا هست جهان دولت سلطان جهان است
وز دولت او امن زمین است و زمان است
1. سدید ملک ملک عارض خراسان است
صفی دولت و مخدوم اهل دیوان است
1. تا که اسلام و شریعت به جهان آیین است
رکن اسلام خداوند معزّالدین است
1. چه گوهرست که کانش خُم دَهاقین است
به رنگ لالهٔ نَعمان و بوی نسرین است
1. تاج دنیا و دین خداوند است
در همه کارها خردمندست