1 سزد گر سر فرازد ملک و شایدگر بنازد دین که گیتی در مه آذر گرفت آیین فروردین
2 به ملک و دین همی نازند شاهان بلنداختر که آمد شاه ملکافروز مهمان قوامالدین
3 کجا باشد ملک چونین سزد دستور او چونان کجا باشد پدر چون آن سزد فرزند او چون این
4 ز سلطان و ز دستور است هم تمکین و هم دولت زه ای سلطان با دولت زهای دستور با تمکین
1 چون پدید آمد مبارک ماه نو بر آسمان بر بساط نیلگون زرین کمان بردم گمان
2 دیدم آن ساعت ز روی یار خویش و ماه نو بر زمین سیمین سپر بر آسمان زرین کمان
3 عاشقان دیدم که با من دستها برداشتند بر رخ ماه زمین دیدند ماه آسمان
4 دلستان ماهی که پیش قامت و رخسار اوست سرو و گل بیقیمت اندر بوستان و گلستان
1 ای برشکسته سنبل مشکین به نسترن ماه غزل سرای من ای سروِ سیمُتن
2 در پیچ زلف توست هزاران هزار تاب در سحر چشم توست هزاران هزار فن
3 کژی شدست با خم زلف تو مُتَّفق خوبی شدست با رخ خوب تو مُقْتَرن
4 در بُسدّین دو شَکّر تو معجزِ مسیح در نرگسین دو چشم تو تلبیس اهرمن
1 جاوید ز یادِ خسروِ عالم سلطان جهان شهنشهِ اعظم
2 شاهی که نشاط عیش او باقی شاهی که صبوح بزم او خرم
3 شاهی که ز خسروان و سلطانان نازنده به اوست گوهر آدم
4 ای خسرو نیکبخت نیکاختر سلطان جهان و داور عالم
1 هست آفتاب روی زمین خسرو زمان گسترده روشنایی او بر همه جهان
2 مسعودشاه ماه دو هفته است و پیش او طُغرل شه است مشتری و حضرت آسمان
3 روزی مبارک استکه بر آسمان ملک هست آفتاب و مشتری و زهره را قران
4 اقبال بود رهبر و همراه رکن دین تا از قبول شاه دلش گشت شادمان
1 ای ماه لاله روی من ای سرو سیمتن از دل تو را فلک کنم از جان تو را چمن
2 زیرا که دل سزد فلک ماه روی را زیرا که جان سزد چمن سرو سیمتن
3 زلف تو توده تودهٔ مشک است بر قمر جعد تو حلقه حلقهٔ ابرست بر سمن
4 زان توده توده است به شهر اندرون بلا زان حلقه حلقه است به دهر اندرون فتن
1 چون بهشت است این همایون بزم سلطان جهان حَبّذا بزمی همایون چون بهشتِ جاودان
2 ساکنانش حورِ سیمین عارضِ زرین کمر خازنانش ماه آتش ناوَکِ آهن کمان
3 نوبهارست این شکفته در میان نوبهار بوستان است این نهاده در میان بوستان
4 چون لب رنگین خوبان آب او یاقوت رنگ چون سر زلفین خوبان باد او عنبر فشان
1 دوش با سیمین صنوبر در نهان سر داشتم ای خوش آن عیشی که با سیمین صنوبر داشتم
2 در برمن بود تا روز آن نگار نوش لب داد خود تا روز از آن نوشین لبان برداشتم
3 زیبد ار با ماه تابان برزنم زیرا که دوش ماه و مشک و سرو سیمین هر سه در بر داشتم
4 این تن مسکین ز جان خویشتن برداشت دل چون من اندر بر چنان مه روی دلبر داشتم
1 ای شهریارِ گیتی ای پادشاهِ عالم صاحبقرانِ اعظم شاهنشهِ مُعَظّم
2 ای سنجرِ ملکشاه ای خسروِ نکوخواه ای در جهان شهنشاه ای بر شهان مقدم
3 ای برده همت تو از روی دوستان چین واورده هیبت تو در پشت دشمنان خم
4 فرعِ بزرگواری از رای توست والا اصلِ خدایگانی از تیغ توست محکم
1 خدایگان جهان شاکر از خدای جهان همی نشاط سپاهان کند زخوزستان
2 فلک مساعد و گیتی به کام و ایزد یار قضا موافق و دولت بلند و بخت جوان
3 اگر مراد دل خویش بود زامدنش زبازگشتن او خلق راست شادی جان
4 چرا خورند غم آنکه راه دشوارست که بخت او همه دشوارها کند آسان