آدینه و صبح از امیر معزی نیشابوری قصیده 371
1. آدینه و صبح و عید قربان
فرخنده گشاد هر سه یزدان
...
1. آدینه و صبح و عید قربان
فرخنده گشاد هر سه یزدان
...
1. ای دو رخ تو پروین وی دو لب تو مرجان
پروینت بلای دل مرجانت بلای جان
...
1. دوش رفتم به خیمهٔ جانان
تازه کردم به بوی جانان، جان
...
1. از فضل و کفایت ز همه لشکر سلطان
یک خواجه که دیدست چو بوجعفر غیلان
...
1. لاغری یار من است از همه خوبان جهان
که بتی موی میان است و مهی تنگ دهان
...
1. المنهٔ لله که خورشید خراسان
از برج شرف گشت دگرباره درخشان
...
1. چونکرد پیشآهنگ را در زیر محمل ساربان
بر پشت پیشآهنگ شد از خیمه شمع کاروان
...
1. بوستان شد زرد روی از وصل باد مهرگان
چون دم دلدادگان از هجر یار مهربان
...
1. یک امشب زبهر من ای ساربان
زدروازه بیرون مَبَر کاروان
...
1. به دارالملک باز آمد تن آسان
خداوندِ بزرگانِ خراسان
...
1. ماهرویا روی در اقبال دارد بوستان
هرکه را اقبال خواهد می خورد با دوستان
...