1 حلم باید مرد را تا کار او گیرد نظام صبر باید تا ببیند دوست دشمن را به کام
2 عادت ایوب و ابراهیم صبر و حلم بود شد به صبر و حلم پیدا نام ایشان از انام
3 صنع یزدان همچنانکایوب و اپراهیم را خواجه را دادست صبری کامل و حلمی تمام
4 تا به صبرش دوست از دشمن همی آید پدید تا به حلمش کار ملک و دین همی گیرد نظام
1 عید باکوکبهٔ خویش درآمد به جهان وز جهان با سپه خویش برون شد رمضان
2 نوبت باده و چنگ طربانگیز رسید نوبت شربت و طبل سَحَر آمد به کران
3 کرد باید طرب آغاز که در نوبت عید تنگ دل بودن و بیکار نشستن نتوان
4 نتوان کرد از این بیش ز بت رویان صبر نتوان بود از این بیش ز می خشک دهان
1 منت خدای را که برون آمد از غمام بدری که هست پیشرو دودهٔ نظام
2 صدری که هست خادم پایش سر کفات میری که هست عاشق دستش لب کرام
3 شایسته زین ملت وبایسته فخر مُلک فرخنده نصر دولت ابوالفتح بن نظام
4 دستور زادهای که به اقبال و مکرمت چون واسطه ز عقده همی تابد از انام
1 از مشک اگر ندیدی بر پرنیان علم وز قیر اگر ندیدی بر ارغوان رقم
2 بر پرنیان ز مشک علم دارد آن نگار بر ارغوان ز قیر رقم دارد آن صنم
3 زلف سیاه بر رخ او هست سایبان بر طرف نور طرفه بود سایبان ظُلَم
4 با روی او بهشت به دنیا شد آشکار وز شرم روی او ز جهان شد نهان ارم
1 ای ز شاهی و جوانی شاد و از دولت به کام ایزد اندر هر مرادی داد تو داده تمام
2 اندر اسباب شهنشاهی همال تو کجا است واندر آثار جهانداری نظیر تو کدام
3 شیرمردان گشته اندر پیش تیغ تو زبون تاجداران گشته اندر پیش تخت تو غلام
4 از پدر ملک جهان داری به میراث حلال در خلاف تو قدم برداشتن باشد حرام
1 چون قوامالدین و فخرالدین ندیدم میهمان چون شهابالدین به دنیا هم ندیدم میزبان
2 هرکجا باشد به گیتی میزبانی چون شهاب کی عجبگر چون قوام و فخر باشد میهمان
3 آسمان از اختران گر بر زمین دارد شرف زین سه نیکاختر زمین دارد شرف بر آسمان
4 آفتاب و مشتری و زهرهٔ زهرا بههم هر سه در برج شرف کردند پنداری قران
1 ای به توفیق و هدایت دین یزدان را قوام وی به تدبیر و کفایت ملک سلطان را نظام
2 بخت تو عالی و مقدار تو عالیتر ز بخت نام تو نیکو و کردار تو نیکوتر ز نام
3 بر زمین آزادگان در خدمت تو بیملال بر فلک سیارگان در بیعت تو بیملام
4 فطرت تو دست مکاران درآورده به بند قدرت تو پای جباران درآورده به دام
1 خیال صورت جانان شکست توبهٔ من جه صورت است که دارد خیال توبه شکن
2 هوای او به دلم در نشست و کرد خراب چه ساکنی است که از وی خراب شد مسکن
3 اگرچه آتش عشقش بسوخته است دلم همی خورم غم آن ماهروی سیمینتن
4 که سوزد آتش دوزخ در آن جهان تن او چنانکه آتش عشقش در این جهان تن من
1 آنچه کرد امسال در روم و عرب شاه جهان هیچکس هرگز نکرد از خسروان باستان
2 کشور روم و عرب را رام کرد اندر سه ماه کس ندیدهاست این به خواب و کس نداده است این نشان
3 هر خبر کان از تعجب خلق را باور نبود گشت باور زین سفر کز شاه گیتی شد عیان
4 پیش ازین ما را حدیث هفت خوان آمد عجب زانکه در تاریخ شاهان نادرست این داستان
1 ایا ای جوهر علوی گرفته چرخ را دامن تورا شب برفراز سر تو را سیاره پیرامن
2 به رنگین باشهای مانی که درگردون زند چنگل به زرین لعبتی مانی که در هامون کشد دامن
3 نماییگه رخ روشن وزان گردد هوا تیره برآریگه دم تیره وزانگردد زمین روشن
4 پس از پیدا شدن باشد به چرخ اسفلت منزل چو پیش از دمزدن باشد زسنگ دامنت مسکن